"آ...هری..."با دستپاچگی هری رو برای چندمین بار صدازدم و عرق روی دستمو باشلوار جین تنگم پاک کردم..به هری نگاه کردم که از دفعه ی اول اضطرابش کمتره و بیشتر مشتاقه..
"یادت که نرفته چیا بهت گفتم...از کنار من جم نمیخوری...نوشیدنی بهت تعارف کردن نمیخوری...از جات تکون نمیخوری...اصلا هیچی نمیخوری خب؟"
خندید و سرشو تکون داد..
"به بقیه زیاد خیره نشو...باهرکسی حرف نزن و اگه یه وقت تنهاشدی که من نمیزارم فقط به بقیه بگو که با دوستت اومدی...البته اگه کسی ازت پرسید که تنهایی یا نه...درضمن اگر دختریا پسری بهت گفت بیا بریم برقصیم یا بریم اتاقی...اشپزخونه ای...جایی میگی..."
"میگم نه و ازشون دور میشم...الیزا نگران نباش...من پیشت میمونم و ازت دور نمیشم..."
آهی ازروی اسودگی کشیدم و دستمو تو دست هری گذاشتم و به طرف دروازه ی خونه ای که توش پارتی بود رفتیم...
آره...ما باز اومدیم پارتی اما به درخواست من...یکی از بچه های کلاس تو خونش پارتی گذاشت و دانشجوهارو دعوت کرد...یکم خوش گذرونی لازم بود و من پارتی های خونگی رو همیشه بیشتراز کلاب دوست داشتم...پس ترجیح دادم باهری برم...
وقتی وارد شدیم اولین کسی به چشمم اشنا اومد و اونم منو دید به طرفم اومد
"هی الیزابت...خوشحالم میبینمت"
"هی لارا....منم همینطور"
یه نگاه به هری کرد و رو به من گفت:
"لیسا بهم نگفته بود دوست پسر به این جذابی داری..."
هول شدم و به هری نگاه کردم که گونه های سرخشو بهم نشون داده بود و دستمو می فشرد..
"آممم...نه لارا...این دوستمه...هری"
و لارا با تعجب نگاهشو بین منو هری می چرخوند..از اون نگاه ها که میگفت"تو چطور میتونی خودتو جلوی این سوپر مدل کنترل کنی و بهش بگی دوست؟"
سیم لارا...سیم
"خوشبختم..خانم..لارا"
و دستشو سمت لارا دراز کرد..به وضوح دیدم چشمای لارا تبدیل به قلب شدن...
"منم همینطور...خدای من...الیزا اینو از کدوم طبقه ی بهشت دزدیدی؟"
خب..فهمیدم لیسا روی دوستاش هم تاثیر گذاشته...دخترایی که نمیتونن احساساتشونو جلوی یه پسر مخفی کنن..خنده ی مصنوعی ای کردم و برای تغییر جو گفتم:
"لیسا رو ندیدی؟"
"آمم..مثل همیشه فکر کنم تو پیست رقص ولو باشه..."
خندید و تقریبا به وسط خونه که ادمای زیادی مشغول رقص بودن اشاره کرد...تشکری کردم و به سمت سالن رفتیم تا روی یه کاناپه بشینیم..رو به روی پیست...
![](https://img.wattpad.com/cover/151795317-288-k561380.jpg)
YOU ARE READING
Choose Love ||H.S||
Fanfiction"میدونی حداقل هفتاد هشتاد درصد زیبایی دنیا به خاطر توئه؟" هری خندید و چال های هلالی شکلشو نشون داد. "الان شد صددرصد" "تو دیوونه ای؟" "نه..من فقط عاشقتم" ............. تو این داستان هری دارک نیست، ددی نیست، قاتل نیست، معروف نیست... هری تو این داستان...