Song: Ours
By: Taylor Swift~~~~~
You never know what people have up their sleeves
Ghosts from your past gonna jump out at me
Lurking in the shadows with their lip gloss smiles
But i don't care, cause right now you're mine~~~~~
اواخر ماه نوامبر بود.فصل برگ ریزان کم کم داشت از شهرلندن خداحافظی میکرد و مردم خودشونو برای سرمای زمستون اماده میکردن.
اخبار هواشناسی که از رادیوی ماشین پخش شده بود اعلام کرد که احتمال بارش برف درهفته ی اینده زیاده.
برای فردی مثل هری که تو لندن زندگی میکنه جای تعجب داشت که تا الان برف نیومده اما این برای اون پسرمو فرفری حکم یه شانس رو داشت و اونو مصمم تر میکرد که زودتر نقشه ای که تو ذهنش داره رو عملی کنه.
ماشین رو بااحتیاط کنار پیاده رو پارک کرد و از ماشین پیاده شد و قفلش کرد.بعد از مدت ها وقت گذروندن با این اولین باری بود که انقدر استرس داشت.
قرار گرفتن جلوی ساختمون بزرگ دانشگاه دوست دخترش دلهره ی اونو بیشتر کرده بود اما خیال نداشت برگرده.
بعد از اون پیک نیک به یادموندنی الیزا بهش کمک کرد تا امتحان رانندگی بده و گواهی نامه بگیره و ماشین رو دراختیار هری گذاشته بود تا بیشتر تمرین کنه و روی رانندگی تسلط داشته باشه.
تومدتی هم که مشغول یادگیری و تمرین رانندگی بود الیزا روی درساش تمرکز کرده بود و تقریبا هرجلسه امتحان داشت.پس نمیخواست این موقعیت رو ازدست بده و بیشتر برای تحصیلش وقت بزاره.
هری هم این فرصت رو ازش نگرفت و سعی میکرد باکارای مختلف خودشو سرگرم کنه تا برای الیزا مزاحمتی ایجاد نکنه.
براش ناهار و شام درست میکرد و تنها درهمین ساعت ها میتونست بادوست دخترش وقت بگذرونه و همینطور تو این مدت برنامه ریزی هایی برای اینده کرده بود و یکی از اون هارو قرار بود امشب عملی کنه.
دلیل اومدنش به دانشگاه هم این بود که بیاد دنبال الیزا چون اون دختر بهش گفته بود که حالا که ماشین زیرپای اونه، پس میتونه بعضی اوقات به عنوان یه دوست پسر جنتلمن بیاد دنبالش و از طرفی هم میخواست الیزا رو برای کاری که قراره انجام بده اماده کنه.
باقدم های اروم وارد دانشگاه شد و با اضطراب و دست های خیس ز عرق به محوطه ی بزرگ دانشگاه نگاه کرد و دنبال چهره ای اشنا میگشت و تنها میتونست سه نفر رو بشناسه.الیزا، لیسا و رومن...اما توجه فردی که بهش جلب شد هیچکدوم از اون سه نفر نبودن.
با دقت سرتاپای اون پسر رو انالیز کرد و بانیشخند کمرنگی به طرفش قدم برداشت.موهای شرابی رنگشو پشت گوشش انداخت و باعشوه ی خاص خودش به هری نزدیک شد و دست ظریفشو روی شونش گذاشت که باعث شد اون پسر بترسه و یهو به سمتش بچرخه.به سمت دختری به نام جنی...
YOU ARE READING
Choose Love ||H.S||
Fanfiction"میدونی حداقل هفتاد هشتاد درصد زیبایی دنیا به خاطر توئه؟" هری خندید و چال های هلالی شکلشو نشون داد. "الان شد صددرصد" "تو دیوونه ای؟" "نه..من فقط عاشقتم" ............. تو این داستان هری دارک نیست، ددی نیست، قاتل نیست، معروف نیست... هری تو این داستان...