Song: Can't help falling in love with you
By: Elvis"نه رومن...من نیازی به ماشین ندارم..لطفا ببرش خونه، دم در پارک کن."
به سمت محوطه ی کناری بیمارستان رفت و روی نیمکت نشست.
اونقدر درگیر هری بود که حتی فراموش کرده بود که دوشب پیش هری با ماشین رفته بود و اونو رو به روی فروشگاه پارک کرده بود.
"باشه..امروز هم لیسا میره دنبال ویولت.اصرار داره که بچه مدتی پیش خودمون باشه..تو که میدونی چقدر دوسش داره."
الیزا لبخندی زد و گفت:
"اشکال نداره..اینطوری خیال منم راحت تره.دلم خیلی براش تنگ شده.حالا اگه شد غروب میام خونتون که ویولت رو ببینم."
"همه چیز درست میشه الیزا...نگران نباش"
اون دختر نفس عمیقی کشید و کمی بابت نسیم سردی که به صورتش برخورد کرد لرزید.
به صفحه ی گوشیش که روشن شده بود نگاه انداخت و دید که سوفی داره بهش زنگ میزنه..موبایل رو دوباره روی گوشش قرار داد و گفت:
"رومن، من پشت خطی دارم باید قطع کنم."
"باشه مراقب خودت باش."
ازش خداحافظی کرد و با کمی مکث جواب تماس سوفی رو داد.اون دختر هنوز چیزی راجب این فاجعه نمیدونست.
"سلام الیزابت...چطوری؟"
صدای شاد سوفی تو گوشش پیچید و با صدای ارومی جواب داد:
"سلام عزیزم.خوبم تو چطوری؟"
"خوبم.هری و ویولت چطورن؟...یه خبر برات دارم الیزا...انقدر خوشحالم که نمیتونم واسه گفتنش صبر کنم"
الیزا اول میخواست درجواب سوال هری چطوره بهش موضوع رو بگه و اونو در غمش شریک کنه اما وقتی دید که چقدر خوشحال و شاد بود، نتونست چیزی بگه..
"بگو عزیزم.چیشده؟"
اون دختر کمی خندید و بعد از کمی مکث با ذوق گفت:
"داری عمه میشی"
الیزا اول بابت حرفش به شک افتاد و کمی اخم کرد ولی با ادامه ی حرف سوفی، شکش به یقین تبدیل شد.
"من باردارم..یک ماهه"
اون دختر با شوک به رو به روش خیره شد و بعد از چند ثانیه خندید.این اولین باری بود که تو این دو روز میخندید.با اینکه از ته دل نبود.
"واقعا؟تبریک میگم دختر.پس بالاخره جاش از کاندوم دل کند"
"مسخره.."
و صدای سرخوش خندیدن سوفی رو از پشت تلفن شنید و به ارومی لبخند زد اما بعد از چند ثانیه لبخندش از بین رفت.
اون میخواست راجب وضعیت هری بهش بگه و میدونست اونا دیر یا زود میفهمن، اما حالا نمیتونست به سوفی که درحال حاضر بارداره چیزی بگه..

ESTÁS LEYENDO
Choose Love ||H.S||
Fanfic"میدونی حداقل هفتاد هشتاد درصد زیبایی دنیا به خاطر توئه؟" هری خندید و چال های هلالی شکلشو نشون داد. "الان شد صددرصد" "تو دیوونه ای؟" "نه..من فقط عاشقتم" ............. تو این داستان هری دارک نیست، ددی نیست، قاتل نیست، معروف نیست... هری تو این داستان...