Song: They don't know about us
By: One direction~~~~~
They don't know about the things we do
They don't know about the i love yous
But i bet you only know
They would just be jealous of us~~~~~
جو سنگینی تو اتاق پذیرایی خونه ی هری وجود داشت.هری پشت سرهم لب هاشو گاز میگرفت و می برد تو دهنش و بعد رهاش میکرد و دوباره بین دندوناش میبرد.این تیک عصبی جدیدی بود که بهش منتقل شده بود.
جما دقیقا رو به روی الیزا نشسته بود و کلافه باپای چپش روی زمین ضرب گرفته بود و همسر کنارش، پیتر بانگرانی نگاهشو بین اون سه نفر میچرخوند.دختر سه سالش هانا هم روی پاهاش نشسته بود و از سکوت اونا متعجب بود.
و اما الیزا...اون منتظر هرواکنش و قضاوتی بود و خونسرد روی مبل نشسته بود و سعی میکرد استرشو مخفی کنه و قوی باشه.
اون منتظر همچین روزی بود اما فکر نمیکرد این روز دقیقا چهل و هشت ساعت بعد از رابطش باهری باشه و این یکم براش غیرمنتظره و شوکه کننده بود.
صدای نه چندان اروم جما باعث شد اون ارزو کنه ای کاش اون سکوت و جو سنگین تا ابد ادامه داشت.
"خب...تو کی هستی و تو خونه ی هری چیکار میکنی؟"
باصدای جما تنها الیزا نبود که از جاش پرید بلکه رعشه ای به تن هری و شوهرش هم انداخت.اونا خوب یادشونه روزی رو که جما چقدر بابت اون دختر که تو خونه هری دیدش از کوره دررفت و عین دیوونه ها رفتار میکرد..و حالا زمان برای اونا تکرار شده بود.
هری با نگرانی به الیزا نگاه کرد و تو وجودش اشوب بود اما به این باور داشت که الیزا دختر قویه.
"من..دوست هری هستم"
جما تک خنده ی عصبی ای کرد و گفت:
"از کی تاحالا هری دوست داشته؟"
"چه اشکالی داره که اون برای خودش دوست و همدم داشته باشه؟اون حق انتخاب داره"
"فقط جواب منو بده دختر پررو.تو کی هستی و از کجا پیدات شد؟"
جما دیگه کنترلی روی خشمش نداشت و به خاطر چنگ زدن دسته ی مبل بندهای انگشتش سفید شده بودن.
"من همسایه ی کناری هری هستم."
"تاجایی که میدونم اون خونه خالیه"
"من دوماه پیش به این خونه نقل مکان کردم.از لس انجلس، و برای دانشگاه به اینجا اومدم"
"اونوقت میشه بگی چطور با هری "دوست" شدی؟"
و کلمه ی دوست رو مسخره وار گفت و منتظر جوابی از دختر رو به روش بود.و دراون لحظه سه جفت چشم تماشاچی این بحث بودن و منتظر اینکه اخرش چی میشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/151795317-288-k561380.jpg)
YOU ARE READING
Choose Love ||H.S||
Fanfiction"میدونی حداقل هفتاد هشتاد درصد زیبایی دنیا به خاطر توئه؟" هری خندید و چال های هلالی شکلشو نشون داد. "الان شد صددرصد" "تو دیوونه ای؟" "نه..من فقط عاشقتم" ............. تو این داستان هری دارک نیست، ددی نیست، قاتل نیست، معروف نیست... هری تو این داستان...