"سلام...ما اومدیم."
الیزا بالبخند و صدای بلندی گفت و درو پشت سرش بست.
اولین کسی که به استقبالشون اومد هانا بود که باشوق به طرفشون اومد و میخواست هری رو بغل کنه اما رو به روش ایستاد و باصدای ارومی گفت:
"دایی تو...منو نمیشناسی؟اشکال نداره من دوباره خودمو معرفی میکنم.من هانا تاد هستم خواهرزاده ی تو...و تو هم دایی منی...من پنج سالمه و..."
هری با لبخند رو به روش زانو زد و با گرفتن بازوهاش حرفشو قطع کرد:
"سوییتی نیاز نیست خودتو معرفی کنی..من تو رو تو بیمارستان شناختم و از این به بعد مثل قبل دایی توام و توهم خواهرزاده ی من خب؟ما دوباره میتونیم مثل قبل باشیم فقط من کارایی که قبلا میکردیم رو یادم نمیاد همین..دیگه نگران نباش و باخیال راحت بغلم کن"
لبخند هانا پررنگ تر شد و سریع دستاشو دور گردن هری محکم تر کرد.الیزا تمام مدت بالبخند به اونا خیره شده بود و وقتی سرشو بلند کرد جما رو درکنار پیتر دید که با چشمان پراز اشک به دختر و برادرش خیره شده بود.
هری هم که متوجه حضور اونا شد، همونطور که هانا رو تو بغلش داشت بلند شد و به طرفشون رفت..
"آمم...سلام جما...سلام پیتر"
جما اشک هاشو پاک کرد و بالبخند به طرفش رفت.
"سلام عزیزم..به خونه خوش اومدی."
هری بدون تعلل دست آزادشو دور شونه های خواهرش گذاشت و کوتاه بغلش کرد.کاری که از قبل تصمیم گرفته بود انجام بده..
"هانا عزیزم بیا پایین دایی خستس..هری، حمام رو برات آماده کردم..حتما بهش احتیاج داری."
جما گفت و هانا از بغل هری پایین اومد.اون پسر ممنونی زیرلب گفت و به الیزا نگاه کرد که به طبقه ی بالا اشاره کرد و بهش گفت:
"حمام طبقه ی بالاست..همراهم بیا تا نشونت بدم."
هری سرشو تکون داد و همراه اون دختر به طبقه ی بالارفت.قبلش به اتاق خوابشون رفتن تا الیزا یه دست لباس براش بگیره.
"آمم...اینجا اتاق ماست هری."
اون پسر به اتاق و دیوار آبی_صورتیش نگاه کرد و با تعجب گفت:
"میتونم بپرسم چرا رنگ اتاق آبی صورتیه؟"
الیزا با لباس و حوله ای که دستش بود به طرفش برگشت و میخواست با لبخند بگه"هری تو عاشق رنگ صورتی بودی و من آبی دوست داشتم و دراخر با دعوایی که سر رنگ کردن اتاق داشتیم تصمیم گرفتیم نصف اتاق رو صورتی و نصف دیگش رو آبی کنیم"
اما وقتی به این فکر کرد یکم عجیبه اگه به هری بگه عاشق رنگ صورتی بود..
YOU ARE READING
Choose Love ||H.S||
Fanfiction"میدونی حداقل هفتاد هشتاد درصد زیبایی دنیا به خاطر توئه؟" هری خندید و چال های هلالی شکلشو نشون داد. "الان شد صددرصد" "تو دیوونه ای؟" "نه..من فقط عاشقتم" ............. تو این داستان هری دارک نیست، ددی نیست، قاتل نیست، معروف نیست... هری تو این داستان...