Part .45

1.5K 145 278
                                    

دراکو پس از انکه وارد دخمه شد یک راست سمت خوابگاهش به راه افتاد که ناگهان پانسی پارکیسون جلویش را گرفت.

دراکو بیحوصله گفت: محض رضای مرلین ، دوباره چی از جونم میخوای؟!

پانسی دستش را که شال گریفیندوریِ هرماینی در ان بود بالا اورد: این چیه؟ شال یه گریفندوری تو کوله پشتی تو چیکار میکنه؟

دراکو با خشم شال را از دستش کشید و بازوی پانسی را محکم گرفت ، سپس از لای دندان هایش غرید: تو به وسایلم دست زدی؟!

- ن..نه... من...من فقط.. داشتم از وسط سالن عمومی جمعش... میکرد!

دراکو بازوی او را بیشتر فشار داد: من ازت خواستم وسایلمو جمع کنی؟!

- فقط میخواستم کمک کنم!... دستم ول کن!!

دراکو با خشم به پانسی خیره شده و او ادامه داد: اون شال گریفیندوری بوی عطر دخترونه میده... تو همیشه از گریفندوری ها بد میگفتی... بیبنم چیزی تغیر کرده و ما خبر نداریم؟!

- اگرم تغیر کرده باشه به تو ربطی نداره !!

- حتما... فقط... از نظرت مشکلی نداره اگه دربارش با بقیه هم حرف بزنم؟!

- جرئتش رو نداری !

- حالا میبینی! به همه از جمله گرین گراس (استوریا) میگم! تو با یه دختر گریفیندوری رابطه داری و همه ی مارو احمق فرض کردی!

پانسی بازویش را محکم از دست دراکو بیرون کشید و مشت محکمی به سینه اش زد: این بی توجهیات و رفتارای مسخرت دیگه خستم کرده !!

دراکو نیز با صدای بلندی پاسخ داد: چی خستت کرده ؟! اینو بفهم هیچی بین ما نیست !

پانسی که حالا چشمانش خیس بود جیغ زد: من دوستت دارم !!

- من ندارم !

- پس انکار نمیکنی ؟! میدونستم ... تو با یه دختر گریفیندوری رابطه داری ..

- چرند نگو ! چه فرقی به حال تو میکنهه ؟!

- فرقش رو خواهی دید مالفوی! از اینکارت پشیمون میشی!

- تنها چیزی که ازش پشیمونم رو دادن به توعه
!
- من تا امروز فقط وقتمو برات طلف کردم! میدونی چیه... تو.. تو با میتونی اون دوست دختر گریفیندوریت خوش باشید ولی هردومون میدونیم این زیاد طول نمیکشه!

و قبل از انکه دراکو چیزی بگوید با سرعت به سمت خواهگاه دختران دوید!

دراکو دستش را میان موهایش کشید به کسانی که به او خیره شده بودند گفت: چیز جالب تری نیست بهش زل بزنید؟!

_______

- وای هری ، اون حالش چطوره؟!

هرماینی با وحشت پیش هری که تازه از درمانگاه امده بود دوید.

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Where stories live. Discover now