دراکو پس از انکه وارد دخمه شد یک راست سمت خوابگاهش به راه افتاد که ناگهان پانسی پارکیسون جلویش را گرفت.
دراکو بیحوصله گفت: محض رضای مرلین ، دوباره چی از جونم میخوای؟!
پانسی دستش را که شال گریفیندوریِ هرماینی در ان بود بالا اورد: این چیه؟ شال یه گریفندوری تو کوله پشتی تو چیکار میکنه؟
دراکو با خشم شال را از دستش کشید و بازوی پانسی را محکم گرفت ، سپس از لای دندان هایش غرید: تو به وسایلم دست زدی؟!
- ن..نه... من...من فقط.. داشتم از وسط سالن عمومی جمعش... میکرد!
دراکو بازوی او را بیشتر فشار داد: من ازت خواستم وسایلمو جمع کنی؟!
- فقط میخواستم کمک کنم!... دستم ول کن!!
دراکو با خشم به پانسی خیره شده و او ادامه داد: اون شال گریفیندوری بوی عطر دخترونه میده... تو همیشه از گریفندوری ها بد میگفتی... بیبنم چیزی تغیر کرده و ما خبر نداریم؟!
- اگرم تغیر کرده باشه به تو ربطی نداره !!
- حتما... فقط... از نظرت مشکلی نداره اگه دربارش با بقیه هم حرف بزنم؟!
- جرئتش رو نداری !
- حالا میبینی! به همه از جمله گرین گراس (استوریا) میگم! تو با یه دختر گریفیندوری رابطه داری و همه ی مارو احمق فرض کردی!
پانسی بازویش را محکم از دست دراکو بیرون کشید و مشت محکمی به سینه اش زد: این بی توجهیات و رفتارای مسخرت دیگه خستم کرده !!
دراکو نیز با صدای بلندی پاسخ داد: چی خستت کرده ؟! اینو بفهم هیچی بین ما نیست !
پانسی که حالا چشمانش خیس بود جیغ زد: من دوستت دارم !!
- من ندارم !
- پس انکار نمیکنی ؟! میدونستم ... تو با یه دختر گریفیندوری رابطه داری ..
- چرند نگو ! چه فرقی به حال تو میکنهه ؟!
- فرقش رو خواهی دید مالفوی! از اینکارت پشیمون میشی!
- تنها چیزی که ازش پشیمونم رو دادن به توعه
!
- من تا امروز فقط وقتمو برات طلف کردم! میدونی چیه... تو.. تو با میتونی اون دوست دختر گریفیندوریت خوش باشید ولی هردومون میدونیم این زیاد طول نمیکشه!و قبل از انکه دراکو چیزی بگوید با سرعت به سمت خواهگاه دختران دوید!
دراکو دستش را میان موهایش کشید به کسانی که به او خیره شده بودند گفت: چیز جالب تری نیست بهش زل بزنید؟!
_______
- وای هری ، اون حالش چطوره؟!
هرماینی با وحشت پیش هری که تازه از درمانگاه امده بود دوید.
YOU ARE READING
Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸
Romanceعشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده...