- میکردی!
- نمیکردم!!
دراکو چشمانش را ریز کرده و ادامه داد: میتونیم برگدیم پیش گرگ ها و ازشون بخوایم این دفعه تورو چنگ بزنن نظرت چیه؟
هرماینی چشم غره ای به او رفت و پاسخ داد: تو زندگیت یه چیز رو درست گفتی! من واقعا الان از زنده موندنت ناراحتم!
- هیچکس به احساس تو اهمیت نمیده خون کثیف ، خودتو خسته نکن!
- راسوی احمق! ازت متنفرم!
دراکو با صدای بلند غرید: منم ازت متنفرم!
هرماینی نیز به تغلید از او صدایش را بالا برد: خوبه!
دراکو سرش را به سمت دیگری چرخاند و تکرار کرد: خوبه!
ساعتی بدون مشاجره در سکوت گذشت و تنها صدایی که شنیده میشد ، صدای وزیدن باد از بیرون و صدای سوختن چوب های درون اتش بود.
دراکو که از نشستن در یک حالت خسته شده بود به خودش تکانی داد ، اما بلافاصله ناله ای از سر درد کرد و بی حرکت ماند.
هرماینی به ارامی گفت: اگه ورد درمان رو زود تر رو خمت انجام ندی حتما تا فردا عفونت میکنه.
دراکو با قیافه ای که بخاطر درد درهم کشیده شده بود گفت: مگه تو اینکار رو قبلا نکردی؟
- فقط خونریزی رو بند اوردم... بهتره الان ورد رو انجام بدیم.
با احتیاط اندکی به مالفوی نزدیک شد... به کف دستش که زخم نسبتا عمیقی برداشته بود نگاه کرد و گفت: دستت رو بده.
دراکو اخم کرد: نمیخوام تو طلسم رو اجرا کنی.
- خودت بلدی؟
- نه...
پس از مکثی کوتاه ادامه داد: وردش چیه؟ خودم انجام میدم.
هرماینی چشم غره ای رفت: نمیتونی انجامش بدی ، اجازه بده کمکت کنم.
- لازم نکرده... دلم نمیخواد تو انجامش بدی! فقط ورد رو بگو.
- هرجور مایلی... وردش " ایپسکی." هست.
دراکو چوبدستی اش را از روی زمین برداشت و روی کف دستش گذاشت.
به ارامی نوک چوبدستی را حرکت داد و زمزمه کرد: ایپسکی.
چوبدستی جرقه ی نارنجی رنگی زد و بلافاصله داد دراکو بر هوا رفت:ایــــــــ !!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸
Romanceعشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده...