Part .47

1.5K 134 216
                                    

فصل دهم : " جشن رویا ها  "

تنها دو روز تا تعطیلات کریسمس ماده بود ، تمام سرسرا با درختای کریسمسی که برف جادویی روی انها میبترید تزیین شده بود و سرتاسر راهرو ها ریسه های (قرمز و سبز) و گلان دارواش¹ وجود داشت.

رون برای دیدن بیل که امسال قرار بود به خانه برود و به ناچار این تعطیلات را در هاگوارتز نبود اما بخاطر هری ، و یافتن چیزی درباره ی هورکراکس ها قرار شد قبل از سال نو بازگردد.

همه ی بچه ها در سرسرا نشسته بودند و مشغول خوردن شام بودند.

پس از اتمام زمان سرو شام همگی راهیه دخمه هایشان شدند.. هرماینی کنار هری درحالی که درباره طلسم عجیب و کاربردی که در یکی از کتابها خوانده بود حرف میزد حرکت میکرد.

ناگهان متوجه هیاهویی در گوشه ای سالن شد... جایی که بچه ها همگی جمع شده بودند و از روی برد علامیه مهمی را میخواندند... برخی با خوشحالی جیغ میزدند و برخی شروع به غرولند میکردند.

هری و هرماینی خود را از میان انبوهی از سال دومی ها رد کرده تا به علامیه رسیدند‌..

جشن سال نو امسال قرار بود متفاوت برگذار شود... طبغ علامیه مراسم رقص در پیش دارند.

این مسئله به بنظر راه خوبی برای پرت کردن حواس بچه ها از کارهای ولدمورت ، امیدوار کردن و تعویض روحیه انها بود..

قطعا پیدا کردن پارتنر برای هر شخص ساده تر از سال چهارم بود!

_______

- حاضری؟

- نه!

- از پسش بر میای!

- از پسش بر نمیام!!

- من درست پشت سرت دارم میام اگه مشکلی پیش اومد... حدالقل میتونی امیدوار باشی صدا دادتو میشنوم.

- دراکو !

هرماینی را دستان سردش بیشتر دسته جارو را فشور و دراکو خندید: بیخیال! خیلیم جدی بودم... نگران نباش مشکلی پیش نمیاد.

- من وقتی تو پشتم نشسته بودی نزدیک بود از جارو پرت بشم پایین ممکن نیست الان تنهایی سوار شم!
- تو خیلی تمرین کردی!

- نه تنهایی!

- باشه...میتونیم کج پا رو بشونیم پشت سرت.

هرماینی با خشم به دراکو خیره شد: میشه یه دقیقه جدی باشی؟!

- هستم... تو داری خیلی شلوغش میکنی ، اگه از رو جارو حتی بیوفتی رو زمین.‌.. خب... اونجا پر از برف نرمه زنده میمونی.

هرماینی چشم غره رفت و جارو را حتی محکم تر از قبل گرفت: از پرواز متنفرم!

- اره میدونم... ببینم حاضری؟

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Where stories live. Discover now