Part .06

1.7K 199 125
                                    

این کار برای دراکو خیلی تحقیر امیز بود ، به فکرش زد چوب دستی اش را در بیاورد و از خودش دفاع کند تا مجبور به این کار تحقیر امیز نشود... پدرش چه فکر میکرد اگر او را درحالی که وسایل کهنه و کثیف انباری را میسابید میدید؟

با انزجار ابتدا نگاهی به هرماینی و بعد به تی کرد.

هرماینی با خشم گفت: الان مالفوی!

هرماینی به قدری خشمگین بود که نوک بینی اش سرخ شده بود... دراکو که بعید میدانست از پس او بربیاید بیخیال دوئل شد و تی را از روی زمین برداشت.

هرماینی لبخندی از سر پیروزی زد و گفت: من اون طرف رو تمیز میکنم تو هم اون طرف رو... فهمیدی؟

دراکو سرش را تکان داد و با اعصبانیت به یک سو رفت.

تی را در سطل ابی فرو کرد و بدون اینکه ابش را بگیرد روی زمین خاکی گذاشت ، تی را به صورت دایره وار و ناشیانه روی زمین چرخاند. (شت😂)

به جای اینکه زمین تمیز تر شده باشه کثیف تر هم شد.
هرماینی با اعصبانیت سمت او امد و با زمین گلی نگاه کرد.

" وااای مالفوی! اول باید جارو بکشی بعد با تی زمین رو پاک کنی... تازه ابش هم نگرفتی!

کف دستش را بر پیشانی اش کوباند و تی را از دست دراکو گرفت ، دارکو با ازجار دستانش را با ردایش پاک کرد و از زمین گلی فاصله گرفت.

هرماینی جارو را از گوشه ای بردانشت و با خشم بر سینه ی دراکو کوباند: اول جارو کن!

دراکو صورتش را جمع کرد: من نمیتونم ولم کن!

- زود باش!

این کار برای دراکو چنان سخت و تحقیر امیز بنظر میرسید که انگار سخت ترین کار ممکن را در ان لحظه میباید انجام میداد
.
سرانجام جارو را روی زمین نهاد و تند تند به عقب جلو حرکت داد... گرد و خاک از روی زمین بلند شد و همجا را پر کرد.

هرماینی درحالی که سرفه میکرد جارو را از دست دراکو قاپید: خفم...(سرفه) کردی احمق!

دراکو درحالی که دستش را جلوی صورتس تند تند تکان میداد و سرفه میکرد گفت: وقتی جن خونگی اینکارو میکرد بنظر اسون میومد!

هرماینی چشم غره رفت: برو تار عنکبوتارو جدا کن اینکارو که میتونی؟!

- نه من نمیتونم! چرا خودت انجام نمیدی؟!

- چون این تنبیه توعه!

دراکو لبانش را روی هم فشار داد: تو غیر قایل تحمل ترین ادم دنیایی! تو همین مدت کم اندازه کل عمرم عذابم دادی دختره ی رومخ!

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Where stories live. Discover now