Part .67

1.2K 134 564
                                    

فصل چهاردهم : "روشنایی در دل تاریکی "

هرماینی درحالی که سر کج پا را با مهربانی نوازش میکرد مشغول خواندن کتاب بود.

ناگهان کسی محکم به در چندین ضربه زد و موجب شد کج پا موهای سیخ شود و تند تند فیش فیش کند.

هرماینی چوبدستی اش را محض احتیاط برداشت و گفت: بله؟

صدای تو دماغی رومیلدا از پشت در امد: باید باهام بیای ، اسنیپ یه کاری بهمون سپرده.

- الان میام!

هرماینی شلوارکش را با یک شلوار جین عوض کرد و ردایش پوشید.

وقتی از اتاق خارج شد ارشد هافپاف را بیرون ندید بنابر این اهسته به سمت سالن عمومی رفت.

ان پسره مارکوس کنار دختری با شنل مشکی و موهای قهوه ای ایستاده بود و او را به حرف گرفته بود.

ناگهان هرماینی با دیدن صورت دخترک سریعا او را شناخت. او گرده افشان بود ، انقدر عکس های او را در روزنامه ها دیده بود که او بشناسد.

او که ادامس صورتی رنگش را باد میکرد چشمان بی روحش چرخاند و به هرماینی نگاه کرد.

اما برخلاف چیزی که هرماینی انتظار داشت گرده افشان لبخندی گرم به او زد.

ناگهان صدای رومیلدا هرماینی را از پراند: بلاخره اومدی.

هرماینی برگشت و به او نگاه کرد: باید چیکار کنیم؟

رومیلدا پاسخ داد: باید به انبار مواد معجون سازی بریم و یه لیست کامل ازشون بنوسیم.

سپس به گرده افشان نگاه کرد و با نفرت گفت: میدونی اینجا فقط مال جادو اموز های ارشده؟ تو نباید اینجا باشی.

گرده افشان نیشخند زد: میتونیم توافق کنیم ، تو اتاقت رو بده به من و خودش پیش این مارمولک بخواب...

به مارکوس اشاره کرد: مطمئنم قبلانم پیشش خوابیدی.

رومیلدا از اعصبانیت سرخ شد و درای هرماینی را کشید: بیا بریم!



_______


- مو تک شاخ ، روغن چشم سمندر ، کرم مرداب ، قارچ و... تموم شد همینا بود.

هرماینی با دقت یاداشت کرد: نوشتم...

رومیلدا موهای کوتاهش را به یک سمت فرستاد: بعد از اینکه تحویل اسنیپ دادمشون حله.

هر دو از انبار اصلی بیرون امدند و به سمت دفتر مدیریت حرکت کردند.


_______


- خیلی مسخرس ، چرا باید همچین چیزی بنویسید؟

دراکو بدون اینکه به الیزی نگاه کند پاسخ داد: چون مک گوناگال گفته.

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora