⁺¹⁸ Part .54

2K 152 126
                                    

- تو دیگه با ویزلی درس نمیخونی!

هرماینی با صدایی که به سختی شنیده میشد گفت: اون دوستمه..

دراکو سرش را به او نزدیک تر کرد...

هرماینی چشمانش را بست ، نفس گرمش را روی گردنش احساس میکرد و گلویش خشک شده بود.

دراکو در گوش هرماینی زمزمه کرد: بلند تر بگو...

اما هیچ صدایی از دهان هرماینی برای سخن گفتن بیرون نیامد.‌. دراکو دستانش را اهسته رو کمر او کشید ، به گونه ای که به سختی حتی کمر او را لمس میکرد.

هرماینی سرش را به دیوار چسباند ، این شکنجه ی دراکو برایش اصلا خوشایند نبود.

دراکو سرش را در گودی گردن هرماینی فرو کرد.. لبانش تقریبا پوست نرم او را لمس میکردند.

هرماینی لبش را میان حصار دندان هایش گرفت و منتظر بود لبان دراکو را روی گرنش احساس کند اما خبری از شکست فاصله ی یک اینچی نبود.

دراکو هر دو مچ دست هرماینی را گرفت و بالای سرش برد ، سپس سرش را بالا اورد روبه روی لبان او نگه داشت: تا قول ندی اینکارو نمیکنم.

هرماینی به سختی ناله کرد: د..دراکو...

- نه... اول بگو..

هرماینی صورتش را جلو تر اورد تا لبان او را لمس کند اما دراکو دوباره عقب رفت: بهم قول بده.

هرماینی اخم کرد: اون دوستمه...

- و؟

- من نمیخوام بینتون انتخاب کنم‌.

- منم همچین چیزی نخواستم ، فقط نمیخوام دیگه نزدیکش بری.

سپس به او نزدیک تر شد: تو فقط مال منی.

ناگهان لبانش را روی لبان او نهاد و محکم شروع به بوسیدن او کرد... نفس بریده ای از دهان هرماینی خارج شد که باعث شد دراکو نیشخند بزند.

او دستان هرماینی را رها کرد و هرماینی بلاقاصله انها را در موهایش فرو کرده و محکم به انها چنگ زد!

هرماینی دستان دراکو را احساس کرد که اهسته پایین رفتند و زیر ران او را گرفتند. دراکو در یک حرکت سریع او را بلند کرد و او پاهایش را دور کمر دراکو قفل کرد.

سپس درحالی که همچنان لبان هرماینی را میبوسید ردا و سوییشرت صورتی که او به تن داشت را در اورده و گوشه ای انداخت!

دراکو هرماینی را روی تخت گذاشت و روی او خم شد... الکتیریسیته و گرمایی که میانشان شکل گرفته بود را دیگر نمیتوانست کنترل کند!

هرماینی دستانش را از لابه لای موهای نرم دراکو به سمت شانه هایش برد ، سپس اهسته یکی از دستانش را روی شکم دراکو کشید که ناله ی او را نیز به دنبال داشت.

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Where stories live. Discover now