Part .52

1.3K 130 81
                                    

- این افسون به سه بخش تقسیم میشه ، بخش اول تمرکز ، بخش دوم تسخیر و بخش سوم کنترل.

اسنیپ رو به روبه ی دراکو ایستاد و ادامه داد: حالا انجام بده.

دراکو به خرگوش سفیدی که روی میز بود نگاه کرد: چ‌..چوبدستی...

- به چوبدستی نیازی نداری ، انجامش بده.

- بدون چوبدستی که نمیتونم.

- جادو ، از جادوگره نه چوبدستی... نیازی بهش نداری.

دراکو دوتا از انگشتانش را روی پیشانی خرگوش نهاد و اسنیپ دوباره گفت: مراقب باش ، اگه اشتباه انجام بدی جادو سیاه به جای تسخیر خرگوش خودت رو تسخیر میکنه.

دراکو سرش را تکان داد زیر لب گفت: بِلَک کامَکِراستون!

قلبش محکم در سینه اش میکوبید و ادرنالین در رگ هایش حرکت میکرد.

احساس گز گز و لرزش سریعی از تنش گذر کرد و چشمان روشنش اندکی تیره تر شد... ناگهان خرگوش از درد جیغ کشید و به خودش پیچید! سپس دوباره ارام شد اما چشمان صورتی رنگش اینبار سیاه بودند.. گویی چشمانش در سیاهی و تاریکی غرق شده بود.

اسنیپ لبخند رضایت بخشی زد: خوب بود ، حالا ازادش کن.

نفس عمیقی کشید و دستش را اروی پیشانی خرگوش برداشت... ناگهان هاله ی سیاه رنگی در چشمان دراکو پیچید و سرش گیج رفت.

اسنیپ هشدار داد: مراقب باش!

دراکو چندین بار پلک زد و سرش را تکان داد تا دوباره به حالت عادی اش برگردد.

سر انجام چشمان خرگوش نیز دوباره مثل قبل صورتی شد.

اسنیپ خرگوش را درون قفسش انداخت و پشت میزش نسشت.

- هنوز اموزشت به پایان نرسیده ولی زمان کمه برای همین ، باقیه ورد ها رو بعد از حمله یاد میگیری.

دراکو اب دهانش را به سختی قورت داد: ک..کی حمله شروع میشه؟

- کمد که امادست ، نیازی نیست نگرانش باشی... به موقعش بهت خبر میدم.

دراکو با ناراحتی و استرس سر را پایین انداخت و اسنیپ با ناراحتی ادامه داد: تو ترسیدی دراکو ، بزار من اینکارو کنم.

دراکو اخم کرد: از پسش برمیام... نیازی به کمک کسی ندارم!

اسنیپ دستانش را روی میز نهاد: بسیار خب... میتونی بری.


_______



روی تختش دراز کشید و به سقف خیره شد.

باید حقیقت را به هرماینی میگفت ، اما میترسید..

اگر هرماینی درکش نمیکرد چه؟ اگر به پاتر یا ویزلی رازش را میگفت ، اگر ترکش میکرد ، ان وقت باید چکار میکرد ؟

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Where stories live. Discover now