- این افسون به سه بخش تقسیم میشه ، بخش اول تمرکز ، بخش دوم تسخیر و بخش سوم کنترل.
اسنیپ رو به روبه ی دراکو ایستاد و ادامه داد: حالا انجام بده.
دراکو به خرگوش سفیدی که روی میز بود نگاه کرد: چ..چوبدستی...
- به چوبدستی نیازی نداری ، انجامش بده.
- بدون چوبدستی که نمیتونم.
- جادو ، از جادوگره نه چوبدستی... نیازی بهش نداری.
دراکو دوتا از انگشتانش را روی پیشانی خرگوش نهاد و اسنیپ دوباره گفت: مراقب باش ، اگه اشتباه انجام بدی جادو سیاه به جای تسخیر خرگوش خودت رو تسخیر میکنه.
دراکو سرش را تکان داد زیر لب گفت: بِلَک کامَکِراستون!
قلبش محکم در سینه اش میکوبید و ادرنالین در رگ هایش حرکت میکرد.
احساس گز گز و لرزش سریعی از تنش گذر کرد و چشمان روشنش اندکی تیره تر شد... ناگهان خرگوش از درد جیغ کشید و به خودش پیچید! سپس دوباره ارام شد اما چشمان صورتی رنگش اینبار سیاه بودند.. گویی چشمانش در سیاهی و تاریکی غرق شده بود.
اسنیپ لبخند رضایت بخشی زد: خوب بود ، حالا ازادش کن.
نفس عمیقی کشید و دستش را اروی پیشانی خرگوش برداشت... ناگهان هاله ی سیاه رنگی در چشمان دراکو پیچید و سرش گیج رفت.
اسنیپ هشدار داد: مراقب باش!
دراکو چندین بار پلک زد و سرش را تکان داد تا دوباره به حالت عادی اش برگردد.
سر انجام چشمان خرگوش نیز دوباره مثل قبل صورتی شد.
اسنیپ خرگوش را درون قفسش انداخت و پشت میزش نسشت.
- هنوز اموزشت به پایان نرسیده ولی زمان کمه برای همین ، باقیه ورد ها رو بعد از حمله یاد میگیری.
دراکو اب دهانش را به سختی قورت داد: ک..کی حمله شروع میشه؟
- کمد که امادست ، نیازی نیست نگرانش باشی... به موقعش بهت خبر میدم.
دراکو با ناراحتی و استرس سر را پایین انداخت و اسنیپ با ناراحتی ادامه داد: تو ترسیدی دراکو ، بزار من اینکارو کنم.
دراکو اخم کرد: از پسش برمیام... نیازی به کمک کسی ندارم!
اسنیپ دستانش را روی میز نهاد: بسیار خب... میتونی بری.
_______
روی تختش دراز کشید و به سقف خیره شد.
باید حقیقت را به هرماینی میگفت ، اما میترسید..
اگر هرماینی درکش نمیکرد چه؟ اگر به پاتر یا ویزلی رازش را میگفت ، اگر ترکش میکرد ، ان وقت باید چکار میکرد ؟
YOU ARE READING
Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸
Romanceعشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده...