دراکو گفت: من نمیتونم هر دفعه قربانیه بی عرضگیت بشم پس نواستو جمع کن... این ماجرا همینجوری تموم نمیشه تو تقاص کاری رو که کردی میدی!
هرماینی بازویش را محکم از دست دراکو بیرون کشید و غرید: بهم دست نزن عوضی!
دراکو نیشخندی به او زد و با سرعت از کنارش رد شد... هرماینی رفتنش را تماشا کرد... سپس به دیوار تیکیه کرد ، دستانش را مشت کرد تا جلوی شکستن بغضش را بگیرد.
بعد از چند دقیقه به سختی خودش را ارام کرد و به سمت دخمه ی گریفیندور رفت ، دیگر اشتهاز غذا خوردن هم نداشت...
______
فصل دوم : " سقوط همراه با بدبختی "
تنها سه هفته تا تعطیلات کریسمس مانده بود. برف از حالا سفره سپید رنگش را همجا پهن کرده و با خودش سوز و سرمای شدیدی به ارمغان اورده بود.
هرماینی بیشتر وقتش را با انجام تکالیفش و جست وجو در کتابخانه به امید پیدا کردن چیز مهمی درباره ی جاودانه ساز ها میگذراند.
پس از خوردن صبحانه به همراه هری و رون روانه ی کلاس هایش شد. طبق معمول همیشه در کنار جینی نشست و کتاب هایش را بیرون اورد.
دراکو خسته تر از همیشه وارد کلاس شد. سرش را مدام در مقتبل وراجی های پنسی پارکیسون تکان میداد اما هیچی از انها نمیفهمید.
کمی بعد اسنیپ وارد کلاس شد و تدریسش را شروع کرد.
دراکو دستش را زیر چانه اش گذاشت و با بیخوصلگی آه کشید. تقریبا هیچی از درس متوجه نشده بود ، کلاس را از نظر گذاراند تا چشمش به گرنجر افتاد.
نیشخند باریکی زد و چوبدستی اش را بیرون اورد...
وقت ، وقت انتقام است.
وردی را زیر لب خواند و چوبدستی را تکان داد.. سپس مشتاقانه به گرنجر خیره شد.
پُرز های صورتی رنگی روی پیاشانیه او ظاهر شدند و عبارتی را به وجود اوردند: " گندزاده "
هرماینی که از وجود از پرزهای صورتی روی پیشانی اش بی خبر بود با دقت به حرف های اسنیپ گوش میکرد: بسیار خب... چه کسی میتونه ویژگی های این ورد رو بگه؟
هرماینی مثل همیشه سریع دیتش را بالا اورد ، همه ی کلاس به سمت او چرخیدند... نگهان بچه های اسلیترین از خنده منفحر شدند و گریفیندوری ها با تعجب به او نگاه میکردند... علت این رفتار چیست؟
جینی به ارامی زمزمه کرد: هرماینی... پیشونیت!
هرماینی که هول شده بود دستش را روی پیشانی اش کشید. بلافاصله پرزهای صورتی جرقه زدند و منفجر شدن..
هرماینی که حالا صورتش با پرز صورتی پوشانده شده بود با خشم به میز اسلیترین نگاه کرد.
کراب ، گویل و پارکیسون از خنده زمین را گاز میگرفتند و باقیه بچه ها تند تند پچ پچ میکردند.
نگاهش را به تنها متحمی که میتوانست این کار را بکند داد مالفوی که نیشش را گوش هایش باز بود به او چشمکی زد و جمله ی " بی حساب شدیم " را برایش لب زد.
(چشمک🤤 به چشم برادریااا😐😇😂)________
هری و رون سراسیمه جلوی درمانگاه راه میرفتند و منتظر هرماینی بودند تا بیرون بیاید.
سر انجام در باز شد و هرماینی به ارامی در میان چارچوب در ظاهر شد... دیگر خبری از پرزهای صورتی بر روی صورتش نبودند اما چشمانش پر از اشک بود.
سرش را پایین انداخت و به سمت دو پسر امد.
رون بلافاصله گفت: حالت خوبه هرماینی؟
او به ارامی سرش را تکان داد: میخوام برگردم خوابگاه.
رون که خشمگین شده بود گفت: حساب اون مالفوی عوضی رو میرسم! کاراش دیگه دارن از حد خارج میشن!! اگه ببینمش به یه سمور زشت تبدیلش میکنم!
هری به سمت هرماینی امد و او را در اغوش گرفت: حسابشو میرسیم! حق با رونه دیگه داره زیاده روی میکنه.
رون در راهرو به جلو عقب حرکت کرد: باورم نمیشه ازش معذرت خواهیم کردی! اون عوضی...! وای خدا باید همین الان بریم دنبالش و با مشت صورتشو پیاده کنیم!
هرماینی با صدای گرفته گفت: میشه الان فقط بریم خوابگاه؟
هری پاسخ داد: الان دیگه وقت نهاره.
- گرسنه نیستم میخوام استراحت کنم.
رون که همچنان با خشمگین بود گفت: اسنیپ حتی بخاطر اینکارش ازشون امتیازم کم نکرد! حالا اگه ما یه کاری میکردیم.
صدایش را عوض کرد و ادامه داد: بیست امتیاز از گیریفندور بخاطر اذیت کردن مالفوی!! (😂👌🏻)
هرماینی که هنوز سرش پایبن بود گفت: رون بسه!
هری تایید کرد: بعدا حساب مالفوی رو میرسیم..اسنیپم که کار همیششه ، بهتره الان بریم. (اسنیپ🥺💕)
_______
سیب سبزی را که در دست داشت درون کمد قرار داد.
نفس عمیقی کشید و چوب دستی اش را حرکت داد زیر لب ورد را با دقت خواند: هامونیا نکتره پسوس.وقت کمی داشت و کمد هنوز تعمیر نشده بود.
سه بار پشت سرهم ورد خواند و سپس در کمد را باز کرد. سیب سرجایش باقی مانده بود اما انگار کسی ان را گاز زده است.
با خشم سیب را برداشت و به گوشه ای پرت کرد..
اگر موفق نمیشد چه؟ هیچ دوست نداشت مسبب مرگ خانواده اش شود. با تصور صورت مادرش که غرق خون است ، چشمنش پر از اشک شد.
روی زمین نشست و سرش را روی زانوهایش گذاشت...
اجازه به بغض سمجی که گلویش را به درد می انداخت اجازه ی شکسته شدن داد.
هق هقش تنها صدایی بود که سکوت اتاق ضرورت ها را میشکست.
در قلبش غم و ترسی داشت که میترسید او را به زانو در بیاورد ...
❌❌❌
هی گایز💕🌹
درااااکو 🥺 بچه ی مظلوم و عوضیم😭🥺😂
گایز ، کسایی که عشق زهر الود رو نخوندن تو پیج هست. کامل ترجمه شده و شیپ داراماینی هست🥰
دوستون دارم زیااااد😍😘
ووت و کامنت فراموش نشه❤⚡
YOU ARE READING
Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸
Romanceعشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده...