Part .25

1.3K 150 98
                                    

هری ، رون و هرماینی به دخمه ی گریفیندور باز گشتند.

هرماینی در تمام مدت ساکت بود و سرش را پایین انداخته بود.

در سالن عمومی هری کنار شومینه ایستاد و طلسم سکوت را اجرا کرد.

سپس به رو هرماینی گفت: باورم نمیشه... تو بدعنق رو فرستادی سراغ ما تا بری به مالفوی هشدار بدی!

هرماینی پاسخ داد: انگار کار بدیم نکردم! نزدیک بود بکشیدش!

رون گفت: چرا طرف اونو میگری؟!

- من طرفش رو نمیگیرم! طرف شمام ، اگا بلایی سرش میومد شماها تو دردسر میافتادین! ممکن بود از ازکابان سر دربیارید! حتی بدتر از اون ، ممکن بود اخراجتون کنن!

هری گفت: ما نمیخاستیم اینطوری بشه! اون بهت حمله کرد یادته؟

هرماینی با به یاد اوردن صدای هق هق و چشمان اشک الود مالفوی اخم کرد: اون فقط عصبی بود! تقصیر خودم شد... تحریکش کردم!

رون با ناباوری گفت: ازش دفاع هم میکنی؟!

- هرماینی اون با طلسم سیاه به ما حمله کرد... میتونست تو رو بکشه!

- منو نمیشت! تو جوری ازت حرف میزنی انگار یه هیولای وحشتناکه!

- نیست؟!

- نه!! اون فقط... فقط... ترسیده بود!!

هری خنده ی عصبی کرد: معلومه... بایدم بترسه ، هرچی نباشه یه قاتله.

هرماینی با خشم گفت: اون قاتل نیست!

- چرا طرف اونو میگیری؟!

رون اضافه کرد: نکنه طلسمی ، چیزیت کرده؟

هری باری دیگر گفت: اون قصد کرد یه نفر رو بکشه.

هرماینی پاسخ داد: این بی انصافیه! کیتی زندس! حتی برای اثبات این مسئله به خودمونم مدرکی نداریم.

- مگه تو جعبه رو تو دستش ندیدی؟

- دیدم... من... من گیج شده بودم! برای یه ثانیه جعبه رو دیدم... شاید... شاید اشتباهی شد!

هری سرش را تکان داد و شنل نامرئی را احضار کرد.
هرماینی پرسید: چیکار داری میکنی؟

هری درحالی که زیر شنل میرفت پاسخ داد: شاید جعبه رو اشتباهی دیده باشی ولی تونل به اون بزرگی وه سر جاشه... بریم ببینیم اینجا چه خبره!

- الان که نمیشه!

- چرا باید همین الان بریم... ممکنه فردا صبح مدرکی برای اثبات حرفامون وجود نداشته باشه... ببینم راه رو که یادته؟

- هری دیوونه بازی درنیار... الان نصفه شبه ، خطرناکه!
هری به توجه به او گفت: از تابلوی ساحره میریم.

هرماینی دندان هایش را روی هم فشورد: هری!

- هرماینی ، اون دیگه داره از حدش خارج میشه! باید یه کاری کنیم!

Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸Where stories live. Discover now