هری ، رون و هرماینی به دخمه ی گریفیندور باز گشتند.
هرماینی در تمام مدت ساکت بود و سرش را پایین انداخته بود.
در سالن عمومی هری کنار شومینه ایستاد و طلسم سکوت را اجرا کرد.
سپس به رو هرماینی گفت: باورم نمیشه... تو بدعنق رو فرستادی سراغ ما تا بری به مالفوی هشدار بدی!
هرماینی پاسخ داد: انگار کار بدیم نکردم! نزدیک بود بکشیدش!
رون گفت: چرا طرف اونو میگری؟!
- من طرفش رو نمیگیرم! طرف شمام ، اگا بلایی سرش میومد شماها تو دردسر میافتادین! ممکن بود از ازکابان سر دربیارید! حتی بدتر از اون ، ممکن بود اخراجتون کنن!
هری گفت: ما نمیخاستیم اینطوری بشه! اون بهت حمله کرد یادته؟
هرماینی با به یاد اوردن صدای هق هق و چشمان اشک الود مالفوی اخم کرد: اون فقط عصبی بود! تقصیر خودم شد... تحریکش کردم!
رون با ناباوری گفت: ازش دفاع هم میکنی؟!
- هرماینی اون با طلسم سیاه به ما حمله کرد... میتونست تو رو بکشه!
- منو نمیشت! تو جوری ازت حرف میزنی انگار یه هیولای وحشتناکه!
- نیست؟!
- نه!! اون فقط... فقط... ترسیده بود!!
هری خنده ی عصبی کرد: معلومه... بایدم بترسه ، هرچی نباشه یه قاتله.
هرماینی با خشم گفت: اون قاتل نیست!
- چرا طرف اونو میگیری؟!
رون اضافه کرد: نکنه طلسمی ، چیزیت کرده؟
هری باری دیگر گفت: اون قصد کرد یه نفر رو بکشه.
هرماینی پاسخ داد: این بی انصافیه! کیتی زندس! حتی برای اثبات این مسئله به خودمونم مدرکی نداریم.
- مگه تو جعبه رو تو دستش ندیدی؟
- دیدم... من... من گیج شده بودم! برای یه ثانیه جعبه رو دیدم... شاید... شاید اشتباهی شد!
هری سرش را تکان داد و شنل نامرئی را احضار کرد.
هرماینی پرسید: چیکار داری میکنی؟هری درحالی که زیر شنل میرفت پاسخ داد: شاید جعبه رو اشتباهی دیده باشی ولی تونل به اون بزرگی وه سر جاشه... بریم ببینیم اینجا چه خبره!
- الان که نمیشه!
- چرا باید همین الان بریم... ممکنه فردا صبح مدرکی برای اثبات حرفامون وجود نداشته باشه... ببینم راه رو که یادته؟
- هری دیوونه بازی درنیار... الان نصفه شبه ، خطرناکه!
هری به توجه به او گفت: از تابلوی ساحره میریم.هرماینی دندان هایش را روی هم فشورد: هری!
- هرماینی ، اون دیگه داره از حدش خارج میشه! باید یه کاری کنیم!
YOU ARE READING
Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸
Romanceعشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده...