چپتر پنج : بله یا نه...

384 64 37
                                    

مایلد:چی؟؟؟ میو!!!!

گالف:آره، دقیقا اون عوضی، من تو بد وضعیتی گیر کردم، بنظرتون باید چکار کنم؟

وین:واقعا دهنم باز مونده، این چه شانسی که تو داری؟ حالا واقعا پدرت خیلی جدی بود؟

گالف:آره، ایندفه تهدیدش با همیشه فرق داشت، خیلی میترسم وین، اگه مجبور بشم چی؟

مایلد:گالف، وضعیت بدیه، این داستان آخری که راجع به میو و رزا پیش اومد،خیلی حساسش کرده، روزنامه ای که به خبر پر و بال داد، هنوزم غیرفعاله، تکلیف منم که معلومه، این یعنی اینکه، اون دنبال کسیه که فیلم گرفته، باید خیلی حواست جمع باشه.
بنظرم باید یه جوری بابات رو راضی کنی که بیخیال بشه. اصلا برو با خود میو حرف بزن و بگو نمیخوای و یجوری راضیش کن، حتما قبول میکنه.

گالف:حرفی میزنیا، فکر نکنم بشه، باید دنبال یه راه درست بگردم.

گالف و وین و مایلد با هم حرف زدن و داستان بی نتیجه موند و گالف برگشت خونه. کلی فکر کرد و بالاخره تصمیمش رو گرفت.

شب همون روز...

گالف کلی قدم زد داخل اتاقش و بالاخره شماره گرفت.

رینگ رینگ...

میو:بله؟

گالف:اِممم... سَ... سلام من گالفم،شماره اتو از بابام گرفتم، میخوام ببینمت و راجع به این ازدواج مسخره صحبت کنم.

میو خیلی جدی:باشه، کِی و کجا؟

گالف براش لوکیشن فرستاد و میو لباس پوشید و راه افتاد. تو راه همش داشت فکر میکرد که چجوری میخواد با پسری مثل اون کنار بیاد. بالاخره رسید، یه کافه ی دنج بود، یجوری که جلب توجه نکنه، رفت داخل و دید گالف یه گوشه  کم نور نشسته.

سلام داد و آروم نشست. گالف فقط سرش رو تکون داد.

گالف:میرم سر اصل مطلب، تو باید این ازدواج رو کنسل کنی.

میو خیلی جدی و سرد:چرا اونوقت؟

گالف:معلومه چرا، من آدمی نیستم که با آشغالی مثل تو برم زیر یه سقف، ضمنا من گی نیستم و مثل تو کونیم نیستم.

میو خیلی بهش برخورد و این لحن گالف اذیتش کرد ولی سعی کرد برعکس اون رفتار کنه و خونسرد باشه.

میو با یه نیشخند:خیلی نگاهت بچه گانه است، ولی چکار کنم که من ازت خوشم اومده و نمیخوام نظرمو عوض کنم.

گالف عصبی شد و با استرس گفت:چی؟ دیوونه شدی، توی عوضی باید ازدواج رو کنسل کنی. من بمیرمم حاضر نیستم با تو ازدواج کنم کونی آشغال.

میو با یه پوزخند:چرا خودت ردش نمی کنی؟ اینکه ساده تره.

گالف از عصبانیت دستاش رو مشت کرده بود. یه نفس عمیق کشید و سعی کرد خوشو آروم کنه و بعد گفت:من برای خودم دلایلی دارم، اگه میشد اینکارو میکردم. من نمی تونم با تو ازدواج کنم، من از تو متنفرم، حالم ازت بهم میخوره، پس بهتره بیخیال این ازدواج بشی.

عشق و اجبار (Love and compulsion) Where stories live. Discover now