یکم بعد گوشی میو زنگ خورد.
میو:سلام مامان،خوبیم مرسی، واقعا،یادم رفته بود، حتما میایم. چشم خداحافظ.
گالف چشماش رو بزور باز کرد:کی بود؟
میو:مامان بود، میا فردا شب پرواز داره و مامان میخواست امشب که شنبه است بریم اونحا بخوابیم و فردا هم پیششون باشیم و میا رو بدرقه کنیم.
گالف با ناراحتی و لبای آویزون:واقعا میا فردا شب میره؟
میو اومد پیشش دراز کشید و بغلش کرد و بوسید:ناراحت شدی عشقم، خوب... کلاساش داره شروع میشه، ولی زود برمیگرده.
گالف:باشه.
میو:عزیزم اگه شارژ شدی، بریم خونه که آماده بشیم بریم خونه مامان اینا.
گالف: آره بریم،من خوبم.
میو لبای گالف رو بوسید:باشه عشقم پس بلند شو.
میوگالف بلند شدن و لباس پوشیدن، دم در اتاق که میخواستن برن بیرون، گالف میو رو بغل کرد و لباش رو بوسید.
گالف:من... واسه... همه چیز ممنونم.
بعدم سریع از اتاق اومد بیرون. میوعه خرکیفم بعدش اومد بیرون و رفتن سمت خونه اشون.
گالف:میو بریم برای میا یه چیزی بخریم؟
میو:چی بخریم؟
گالف:یادگاری، دوست دارم یه هدیه بدم بهش.
میو:الان به جیمی زنگ میزنم...
گالف دست میو رو گرفت:نه میخوام با هم بریم مرکز خرید و بخریم.
میو:عزیزم... تو که میدونی من جاهای عمومی به این راحتی نمیرم، شرایطم سخته.
گالف با لبای آویزون:ولش کن.....
میو:باشه عزیزم... بریم... فقط بزار من یه کلاه و عینک بردارم یجوری که راحت بیام.
آماده شدن و به پیشنهاد گالف، رفتن برای میا یه هدیه بخرن.
گالف خیلی سرحال بود یکم تو مرکز خرید چرخیدن و بعد گالف یه کیف و کفش ست دخترونه رو پسندید و برای میا خریدن.
گالف:میو میشه بریم کافی شاپ و یه چیزی بخوریم.
میو:باشه عزیزم بریم.
گالف بستنی سفارش داد ومیو قهوه. داشتن میخوردن و حرف میزدن که میو احساس کرد یه نفر زیادی به میزشون نگاه میکنه. بعد متوجه شد یه پسره چشمش رو گالفه ولی گالف اصلا حواسش نبود و اونو نمیدید و داشت برای میو حرف میزد.
میو:گالف بستنیت تموم شد بریم؟
گالف سرش رو بلند کرد و لحن جدی میو توجهش رو جلب کرد:بریم؟؟... چیشده که نظرت عوض شد.
ESTÁS LEYENDO
عشق و اجبار (Love and compulsion)
Fanficکاپل اصلی : میوگالف ژانر : درام/عاشقانه/بی ال رده سنی : بزرگسال پایان یافته اینکه یه نفر رو مجبور کنی باهات باشه، باعث میشه عاشقت بشه....