فردا صبح....
گالف آروم چشماشو باز کرد. بلند شد و رفت جلوی آینه.
گالف:"آخ چقدر بدنم درد میکنه... آخ.... تا الان کسی منو کتک نزده بود.... آخ.... دستم کبود شده، وای صورتم، رد دستش مونده، لبم پاره شده.... لعنت بهت میو.... وای خدا.... خیلی داغونم... یعنی از این به بعد زندگیم چجوری میشه.... "
گالف برگشت رو تختش و دراز کشید و شروع کرد به ماساژ دادن دستاش.
از اونطرف میو، تو پنت هاوسش بیدار شد، سرش رو گرفت:"اوففف.... سرم درد میکنه، لعنتی نباید الکل میخوردم، من اصلا عادت به نوشیدنی ندارم.... از دست این پسر دیوونه معلوم نیست چه بلایی سرم میاد"
یکم بعد میو رفت سمت خونه،سر راه صبحانه گرفت، رسید خونه و حموم کرد، لباس عوض کرد و رفت سراغ گالف. در رو باز کرد. گالف تازه بیدار شده بود و تا فهمید میو پشت در اتاقه، سریع نشست.
میو:بیا بیرون.
میو در رو باز گذاشت و رفت تو هال، گالف بلند شد و یه دوش سریع گرفت. بدنش رو زیرآب ماساژ داد چون هنوز خیلی درد داشت، هنوز رد دست و پای میو رو صورتش و بدنش بود.
اومد بیرون و لباس پوشید. رفت تو هال. میو پشت میز نشسته بود و داشت قهوه میخورد.
گالف:سلام.
میو سرش رو بلند نکرد، خیلی جدی گفت:بشین. صبحانه ات رو خوردی حرف میزنیم.
صبحانه رو خوردن.میو اصلا به گالف نگاه نمیکرد، خیلی از دستش عصبانی بود. بعد صبحانه میو شروع کرد به صحبت.
میو:نمی دونم چقدر تجربه ی دیروز برات آموزنده بود ولی اینو بدون من به هیچ وجه فراموش نمی کنم که چکار کردی یا چکار می تونی بکنی. بدون که خیلی حواسم بهت هست ولی اگه یه بار دیگه پشت من کاری بکنی اون روی منو می بینی، یعنی چون اسمم و اعتبارم روته دارم بهت ارفاق میکنم.
گالف سرش پایین بود و حرف نمیزد:"ارفاقش اینه؟ وای بحال عصبانیت واقعیش... اَه من انگار دارم ازش میترسم"
میو:من یکسری قانون دارم برات، اگه رعایت کنی به نفعته وگرنه...
گالف که کلا نمی تونست جلوی زبونش رو بگیره،خواست بلند بشه و در همون حال گفت:خیلی خوب، قانونات رو بگو، اینقدر کشش نده.
میو با اخم سرش رو آورد بالا و دستش رو بلند کرد که گالف رو بزنه، بعد دستش رو مشت کرد:آه.... داری صبرمو تموم می کنی.... من همسرتم، اینو تو کله ات فرو کن،نزار یادم بره با من نسبت داری.از این به بعد، بدون اجازه ی من آبم نمیخوری.
گالفم که باز ترسید، سریع نشست سرجاش.
- هرجا میخوای بری،باید از من اجازه بگیری، اگه اوکی دادم میری.
YOU ARE READING
عشق و اجبار (Love and compulsion)
Fanfictionکاپل اصلی : میوگالف ژانر : درام/عاشقانه/بی ال رده سنی : بزرگسال پایان یافته اینکه یه نفر رو مجبور کنی باهات باشه، باعث میشه عاشقت بشه....