بعد صبحانه، گالف خونه رو مرتب کرد و مشغول پخت ناهار شد. میو زودتر از همیشه رسید و آروم رفت داخل. دید گالف مشغوله و هدفن زده و آهنگ گوش میده، سرتاپاش رو نگاه کرد.
میو با لبخند:"قربونش برم، معلومه از بی لباسی خوشش اومده."
میو یکم وایستاد و با لذت نگاش کرد. بعد آروم گلا رو گذاشت رو میز و رفت سمت گالف و از پشت بغلش کرد. گالف یه دفه ترسید و یه تکونی خورد.
گالف:وای... ترسیدم، قلبم ریخت..... چرا زود اومدی؟
میو در حالیکه گالف رو بغل کرده بود و می بوسید، گفت:کارام زود تموم شد، بعدم دلم برات تنگ شده بود، ببینم دوست نداری زود بیام؟
گالف چرخید و با لبخند لبای میو رو بوسید:معلومه که دوست دارم.... ولی غیرمنتظره بود، ترسیدم... برو لباست رو عوض کن، بیا برات قهوه درست میکنم.
میو:باشه خوشگلم،اِمم.... بیا اینا برای توعه، گل برای گل.
گالف با لبخند:وای خیلی قشنگن.... چقدر خوشبو... مرسییی عزیزم.
بعدم سریع میو رو بغل کرد و صورتش رو بوسید.
میو با یه لبخند از سر شوق چرخید:عزیزم؟.... واقعا؟ ... میدونی چقدر الان شارژم کردی؟
گالف با یه لبخند با ناز:دیوونه، انگار چی گفتم.
میو:تو نمیدونی حرفات چجوری می تونه منو دیوونه کنه.
بعد گالف رو کشید تو بغلش و شروع کرد به بوسیدن لباش. گالفم سریع دستاش رو برد تو موهای میو و شدیدا باهاش همراهی کرد. میو آروم دست کشید رو بدن گالف و دستش رو رسوند به شورتش و دست کرد توش و باسنش رو مالید.
گالف یکم خودشو لوس کرد:بریم رو تخت؟
میو:معلومه عشق قشنگم.
میو تو بغل بردش رو تخت. شروع کردن به بوسیدن و حسابی صداشون پیچید. بعد گالف شروع کرد به باز کردن دکمه های میو و پیراهنش رو درآورد. گالف حسابی تحریک شده بود. خودشو کشید بالا و شروع کرد به بوسیدن گردن میو، بعد شروع کرد به خوردن سینه های میو.کلا داشت تلاش میکرد کاری که میو همیشه انجام میده رو براش رو تکرار کنه.
YOU ARE READING
عشق و اجبار (Love and compulsion)
Fanfictionکاپل اصلی : میوگالف ژانر : درام/عاشقانه/بی ال رده سنی : بزرگسال پایان یافته اینکه یه نفر رو مجبور کنی باهات باشه، باعث میشه عاشقت بشه....