-سلام عشقای من، خوبین؟❤️❤️❤️😍😍😍
- امشب هر کاری کردم عکسا رو نمی تونم بزارم، ببخشید😘😘😘😘💗💗💗
____________________________________
گاوصندوق داخل اتاق رو باز کرد و یه جعبه ی کوچیک درآورد. و گذاشت رو تخت.گالف:ای... این چی... چیه؟
میو:جعبه ی تنبیه، میدونی یه موقعی اینو تو یکی از سفرام تو یه بار دیدم و روش و عملکردشون برام جالب بود، خریدمش ولی تا الان استفاده نکردم، یعنی موردش رو نداشتم😉😉، الان برای تو خوبه.تصمیم گرفتم از این به بعد، وقتی اشتباهت خیلی بزرگ نباشه با اینا تنبیهت کنم، هم خوش میگذرونی و هم پسر خوبی میشی، خوبه نه؟
گالف سرشو به نشونه ی نه تکون داد.
میو با لبخند:خوبه، خوشت میاد خوشگلم... خوووب کوچولوی من الان شورت خوشگلت رو دربیار که ددی به حسابت برسه..
گالف همینجوری وایستاده بود و حرکتی نمیکرد.
میو یکم جدی:گالفی، خودت درمیاری یا من دربیارم؟
گالف سریع شورتش رو درآورد.
میو:خوب خوشگلم، رو شکم بخواب، میخوام باسن خوش فرمت رو به من باشه.
گالف چرخید و به شکم دراز کشید. بعد میو جعبه اش رو باز کرد و یکم مکث کرد، یه چیزی از توش برداشت.اون چیز فلزی یخ رو کشید رو باسنش و یکم باسنش رو مالید بعد، اومد کنار گالف و اونو آورد جلوی دهنش.
میو:اینو برای ددی لیس بزن عزیزم.
گالف اول دهنشو باز نکرد ولی میو اونو کشید به لباش و فشار آورد و بعد گالف دهنش رو باز کرد و شروع کرد به لیس زدن. مشغول خوردنش که بود، میو انگشتش حرکت داد رو بدن گالف و رسوندش به سوراخش، یکم بازیش داد و بدون لوب و بدون خیس کردن، با شدت کرد تو. گالف یه دفه خودشو جمع کرد، یه درد شدیدی رو حس کرد، میخواست ناله کنه ولی داشت بات پلاگ رو میخورد،پس ناله هاش خفه میشد.دستش رو برد سمت دست میو و سعی کرد پسش بزنه ولی میو دستش رو محکم گرفت و برگردوند سر جاش.
میو:آروم آروم، اگه خیلی تکون بخوری مجبورم دستت رو ببندما، ببین اینجا ابزارش رو دارم.
میو با آرامش کارش رو میکرد، انگشت دومش رو وارد کرد و شروع کرد به چرخوندن دو تا انگشتش و بعد سومی.
گالف ناله ی شدید کرد ولی صداش درست نمیومد:آآآ.....
بالاخره میو بات پلاگ رو از دهن گالف درآورد و ولی هنوز انگشتاش رو میچرخوند.
گالف:آهههع..... آییییی..... میو.... آهههه... بسه....
میو بی توجه بات پلاگ رو آروم کشید رو باسن گالف و بعد رسوند به سوراخش و یه دفه انگشتاش رو کشید بیرون و پلاگ رو کرد داخل.
گالف:آخخخخ... میو... دردم گرفت... آخخ...
میودر حالیکه بات پلاگ رو فشار میداد داخل و میچرخوند، گفت:تا موقعی که دارم تنبیهت میکنم، فقط منو ددی صدا میزنی،باشه؟ الانم چند تا اسپنک میخوری و معذرت خواهی می کنی تا شاید ددی تو رو ببخشه، باشه کوچولوی من؟
YOU ARE READING
عشق و اجبار (Love and compulsion)
Fanfictionکاپل اصلی : میوگالف ژانر : درام/عاشقانه/بی ال رده سنی : بزرگسال پایان یافته اینکه یه نفر رو مجبور کنی باهات باشه، باعث میشه عاشقت بشه....