چپتر پنجاه و چهار : شروع تازه...

449 55 200
                                    

سلام عشقای من، امیدوارم حالتون خوب خوب باشه.
امشب آخرین پارتو آپ کردم، تقریبا 4 ماهه که با همیم، کنارم بودین، وقت گذاشتین و داستانم رو خوندین.
نظرای قشنگتون رو برام نوشتین، از احساساتتون برام گفتین.
با هم دوست شدیم، واقعا روزای خوبی رو کنار شما گذروندم.
این داستانم بالاخره با پستی بلندیاش، تلخی و شیرینیاش تموم شد.

امیدوارم این داستان مورد پسندتون بوده باشه.
من یه کوچولو میخوام استراحت کنم و فقط خواننده باشم، شاید بعدا دوباره بنویسم.

اگه یه موقعم این فیک مخاطبایی داشت که دلشون بخواد ادامه پیدا کنه، شاید فصل دو براش نوشتم.

خلاصه میخوام بگم، خیلییییی دوستتون دارم، مرسی که کنارم بودین و ازم حمایت کردین.

💗💗💗💗💗💗😘😘😘😘😘😘😘
____________________________________

بالاخره رقص سه نفره شون تموم شد، میو هر دو رو بوسید.

میو:عزیزدلم بریم بشینیم، من یکم خسته ام.

گالف:باشه عشقم بشینیم.... تو دیشب خیلی نخوابیدی، حق داری خسته باشی.

میو صورت گالفو بوسید: برای خوشحال کردن تو حاضرم هر کاری بکنم، مطمئن باش، نخوابیدن ساده ترینشه.

گالف:وای عشقم من الان از هیجان غش میکنم.

میو کمر گالفو گرفت و بخودش چسبوند:به من تکیه کن.

میوگالف نشستن و آوا هم تو بغل میو نشست.

آوا:ددی منو بوس کن.

میو لپ آوا رو بوسید:چیشده که پرنسس بوس میخواد؟

آوا:تو همش گافو بوس می کنی، پس باید منم بوس کنی.

میو:آها از اون لحاظ، ای وروجک...

آوا:گاف تو الان علوس شدی؟

گالف لبخند زد:عروس که نه.... یعنی...

آوا:پس چیشدی؟

میو:آوای قشنگم گاف نه مامی، باشه؟

آوا با خنده:باشه.... مامی... مامی... خوبه؟

گالف اوا رو بوسید:الهی فدات بشم عزیزم...

آوا:تو علوس شدی مامی یا نه؟

گالف با لبخند:یجورایی شدم..

آوا:پس چلا لباست مثل ددیه؟

گالف:لباسم مگه چشه؟

آوا:از این پیلَنای پفی بُزُلگِ شِفید...

گالف لپ آوا رو کشید:آخ عزیزم، من باید تو رو بخورم، وای تو خیلی شیرینی میدونستی؟

آوا:ددی، مامی میخواد منو بُخوله!!...

میو خندید:وروجک بنظرت می تونه؟...

آوا:اگه خولد چی؟

میو لپ آوا رو کشید:عزیزدلم مامی شوخی کرد، منظورش اینه که تو رو خیلی دوست داره، ببین مامی مَرده، مردا بلد نیستن لباس پفی بپوشن گلم... بعدشم مامی همینجوری خیلی خوشگله...

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Sep 21, 2021 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

عشق و اجبار (Love and compulsion) Où les histoires vivent. Découvrez maintenant