چپتر سی و هشت :روزای سخت...

256 47 115
                                    

- سلام عشقای من، خوبین؟
- داستان رو بخونید لطفا و بزارید روندش بره جلو، اون موقع می فهمید چرا از سه سال بعد شروع شده.
- مرسی که بهم اعتماد می کنین.
- خیلی دوستتون دارم😘😘😘💗💗💗💗
____________________________________

سه سال بعد.....

آوا با صدای بلند:ددی.... ددی..... زود باش دیگه، داله دیل میشه.

میو:بله بله فرشته ی من... اومدم... بزار کمک کنم لباستو بپوشی... دستت رو بیار بالا... آفرین... بزار پشتش رو درست کنم... آها خوب شد...

آوا:ددی... محکم بستی...

میو:ببخشید، الان درستش میکنم... میوبه به چقدر ناز شدی، چقدر این لباس بهت میاد... خوب خانوم زیبا، خوش اومدین به آرایشگاه ما،موهاتون رو چه مدلی برای مراسم امشب درست کنم؟

آوا:عمو موهامو جمعش کن و گل خوجل بهش بزن.

میو:چشم پرنسس خوشگلم، قربونت برم که اینقدر ناز شدی.

آوا:اِ... من مشتلیم...

میو:بله ببخشید خانوم جوون، معذرت میخوام.

میو موهای آوا رو درست کرد و لباسش رو مرتب کرد.

میو:حالا پاپوش بپوشونم...

آوا:دوست ندالم...

میو:کفشات نو و پات اذیت میشه... آفرین... کفشاتو بپوشونم... خوب تو کامل حاضر شدی...

میو کتش رو پوشید  و کراوات زد و آوا رو بغلش کرد و چند بار بوسیدش.

آوا:ددی.. موهام خلاب میشه...لباسمم چلوک شددد... ددی بزالم پایین.

میو: الهی من قربونت برم نفسم، ببخشید، چشم الان میزارمت پایین و مرتب با هم میریم.

میو دستش رو گرفت و با هم رفتن پایین و آوا رو سوار ماشین کرد و کمربندش رو بست و راه افتادن.

میو و آوا رسیدن دم خونه ی پدر و مادر میو.

مامان میو:سلام دختر خوشگلم،نوه ی نازدونه ی من، عین فرشته ها شدی.

میا:عمه قربونت بره، تو چقدر ناز شدی ملوسک.

آوا:ددی خوجلم کَلده.

میو:خانوما داره دیرمون میشه، تو مراسمم می تونید با هم حرف بزنید. بدو دختر قشنگم، سوار شو که راه بیفتیم.

همه با هم رسیدن دم سالن. وارد شدن و با بقیه سلام علیک کردن. میو آوا رو برد تو اتاقی که مخصوص اماده شدن عروس بود.

آوا:دسته گلم کو؟

میو:تو و جیمی قراره سبد پر گلبرگ رو دستتون بگیرین، بعدم الن و داداشاش هم پشت شما میان و گل رو الن میاره.

آوا اخم کرد و دست به سینه وایستاد:من گلو میخوام.

میو:دختر خوشگل من، کار تو مهمتره،گل میریزی برای داماد، بعدم عین دسته گل عمو رو برات میگیرم، باشه قشنگم؟

عشق و اجبار (Love and compulsion) Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon