- سلام عزیزای دلم، از امشب به بعد پنج شنبه ها هم آپ می کنم.
- خوشحال میشم اگه خوندین، نظراتتون رو برام بنویسین.
- دوستتون دارم💗💗💗😘😘😘😘
____________________________________یک هفته بعد، دانشگاه....
مایلد:وین تو تا کی میخوای اینجوری کار کنی؟ داری از بین میری.
گالف:باید دنبال یه دوست پسر باشی و کنارش کیف کنی.
وین:منم اگه مثل شماها، تو پرقو بزرگ میشدم الان داشتم خوش میگذروندم. من الان فقط به آینده ی خواهر و برادرام فکر میکنم.
کای:گالف تو چرا واسه وین نسخه می پیچی؟ یکی باید برای خودت توصیه نامه بده. زیادی کرک و پرت ریخته، انگار شوهرت بدجور حالت رو گرفته.
گالف:خیلی عوضی هستی. من یه لحظه هم اون عوضی رو آدم حسابش نمی کنم. من زندگی مجردیم رو دارم ولی الان حوصله ی رابطه با این دخترا رو ندارم.
کای:شایدم الان دوست داری به یکی بدی واسه همین اینا بهت خوش نمیاد.
گالف پاشد و زد تو سر کای:خیلی بی شعوری.
مایلد:چرا سربه سرش میزاری؟ به اندازه کافی واسه ازدواجش عصبیه، تو دیگه بیشترش نکن.
کای:من اذیتش نمی کنم، بیشتر میخوام یکم سرحال بیاد، اگه با یکی باشه اینقدر گند دماغ نمیشه.
مایلد:ولی بنظرم تحریکش نکن، یه خل بازی درمیاره و کار دست خودش میده.
چند روز بعد...
کتی:وای اون گالفه، بچه ها میرم بهش یه سر بزنم.
گالف با دوستاش مشغول صحبت بودن.
گالف:بچه ها ما میریم دیگه،مایلد پاشو دیگه، چقدر لفتش میدی.
مایلد:اومدم اومدم... خداحافظ.
مایلد:چه مرگته اینقدر عجله داری؟
گالف:تو مگه نمی دونی من باید خونه باشم، الان رئیس میاد و نق نق میکنه که چرا دیر کردی، مایلد من نمیخوام منو با راننده بفرسته اینور و اونور، اینجوری دیگه خیلی محدود میشم.
YOU ARE READING
عشق و اجبار (Love and compulsion)
Fanfictionکاپل اصلی : میوگالف ژانر : درام/عاشقانه/بی ال رده سنی : بزرگسال پایان یافته اینکه یه نفر رو مجبور کنی باهات باشه، باعث میشه عاشقت بشه....