چپتر یازده : همخونه...

423 69 50
                                    

- سلام عزیزای دلم، امیدوارم همتون خوب باشین😊😊
- من از یه اصطلاحی تو فیک استفاده کردم که چند نفر ازم پرسیدن منظورت چیه(گالف با دل درد... )، اینجا که من هستم از این برای زمانی که بزور و اجبار میخوای یه کاری انجام بدی استفاده می کنن و چون من بهش عادت دارم ازش استفاده کردم که فکر کنم باعث شده بعضی از شما فکر کنین گالف مریضه یا چیز دیگه...

- خلاصه که عشقای من اگه باعث شدم مطلب رو اشتباه برداشت کنین ببخشید، دوستتون دارم😘😘😘
______________________________________

چپتر یازده : همخونه...

یک هفته بعد...

گالف با کلی اصرار میو رو راضی کرده بود که رو لپ تاپ اسکایپ نصب کنه که بتونه با دوستاش تصویری حرف بزنه.

امروز مایلد و گالف بعد کلاس ، داشتن با هم تصویری صحبت میکردن.

مایلد:چه خبرا، با میو چکار می کنی؟

گالف:هیچی، یه هفته ی بیخود گذروندم، الان احساس می کنم شبیه یه خدمتکارم، ولی چاره ای ندارم.

مایلد:ما خیلی دلمون برات تنگ شده، نمیشه حضوری ببینیمت؟

گالف:چجوری مثلا، مگه میزاره.

مایلد:میگما،یکم میخوام فضولی کنم، الان شما اصلا شبیه زن و شوهرا نشدین؟ یعنی چجوری بگم، باهاش نخوابیدی؟

گالف:احمق، این چه سوال مسخره ایه، من چرا باید باهاش بخوابم،اگه خیلی لطف کنم، ته تهش اونو به چشم هم خونه می بینم، بعد برم باهاش بخوام، عمرا. من الان مثل یه اسیرم اینجا، بعد میخوای برم تو بغلش.

مایلد:باشه باشه دیوونه نشو، من غلط کردم.

گالف متوجه اومدن میو نشده بود، میو آروم پشت در داشت حرفای اونا رو میشنید، دلش میخواست گالف یه حسی بهش داشته باشه ولی اشتباه میکرد.

میو:"لعنتی.... این پسر هیچ رقمه نمیخواد بمن به چشم شوهرش نگاه کنه... این کلمه ی همخونه ام چیز جدیده.... آه از دست تو گالف.... "

میو برگشت تو هال و عمدا یه صدایی ایجاد کرد، گالف تا صدا رو شنید با مایلد خداحافظی کرد و بلند شد.

گالف:"اَه چه زود اومده... وایستا... نکنه صحبتام رو شنیده باشه؟.... نه... نه امکان نداره... "

گالف:سلام، چه زود اومدی؟

میو با قیافه ی ناراحت:برای ساعت برگشتم باید بهت جواب بدم؟

گالف:چه ربطی داره، من فقط پرسیدم، اصلا به من چه.

میو:میرم اتاق کارم، برام یه قهوه بیار.

گالف دهنشو کج کرد:"برام قهوه بیار... عوضی.... کوفت بخوری"

چند دقیقه بعد گالف قهوه رو برد و وارد اتاق شد. میو سرش تو لپ تاپش بود.

عشق و اجبار (Love and compulsion) Where stories live. Discover now