یک هفته بعد....
تو این مدت گالف همچنان پوکر فیس بود و با غرغر و طعنه جواب میو رو میداد، کایلی هم تمام کارای خونه رو انجام میداد و گالف فقط دانشگاه میرفت و برمیگشت خونه یا فیلم میدید یا با مایلد چت میکردن یا مایلد میومد و باهم وقت میگذروندن.
میو هم شدیدا درگیر کاری بود که ویولت بخاطرش اومده بود. تمام برنامه ریزی ها و هماهنگی ها رو انجام داده بود و امشب قرار بود ویولت وارد عمل بشه.
از طرفی هم کمپانی میو اسپانسر یه دوره آموزشی برا دانشجوها تو دانشگاهی که گالف و میو بودن، شده بود، این دوره بصورت کنفرانس تو دانشگاه قرار بود برگزار بشه و یکی از اساتید اصلی میو بود.
این پروژه ی آموزشی هم، زمانی رو از میو میگرفت و مشغول هماهنگی اون با دانشگاه بود تا آموزش MBA بصورت کاملا اصولی باشه، در نهایت هم قرار بود از بین دانشجوهای مستعد چند نفری رو کمپانی میو انتخاب کنه و اونا می تونستن بدون مصاحبه وارد شرکت بشن.
خلاصه میو خیلی درگیر بود و تو این هفته با گالف ناهار نخورده بود. فقط شب میرسید خونه و شام میخورد و خیلی سریع رو کاناپه اش میخوابید.
صبح شرکت میو...
زی:همه ی کارها رو انجام دادیم، هماهنگی ها انجام شده،ویولت تو این یک هفته تو کمپانی دیده شده، جلسه برگزار کرده، ازش عکس گرفتیم و مدارک رو طوری حاضر کردیم که ناتان بعد تحقیق مطمئن بشه که ویولت صاحب مجموعه است و خیلی پولداره. ضمنا ویولت الان تو شانگهای مستقر شد.
میو:خوبه امشب اولین دیدارشونه.
برایت:امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.
میو:میره من صد در صد بهش اطمینان دارم، تا الان یه عملیات شکست خورده نداشته، راندمانش از همتون بالاتره.
زی:خیلی عوضی هستی بخدا، ما رو بگو که بخاطر تو اینقدر دوندگی می کنیم.
میو:فقط بخاطر من، بی شعور...
میو:اها راستی سینت، امشب وقتی ویولت آماده شد باید تصویری ببینمش، باید مطمئن باشم همه چیز درسته.
سینت:چشم پی، روی خط محرمانه تماس رو برقرار میکنیم. احتمالا ویولت ساعت 8 حاضر باشه، اون موقع شما باید در دسترس باشید.
میو:اوکیه، هماهنگ میشیم.
برایت با خنده:راستی عروس خانوم چطوره؟ خونه ی جدیدش رو دوست داره؟ اتاق جدید، تخت جدید....
میو:برایت.... بیخیال..
زی در حال خندیدن: با زبون بی زبونی میگه که دهنم سرویس شده.... ههههه
سینت:زی، از دست تو... پی شما خودتون رو ناراحت نکنید، این بی فکره.
میو:متاسفانه، ایندفه راست میگه، بدجور هم سرویس شده، یعنی یه ذره هم عقب نشینی نمیکنه، کلا در حال غرغر کردنه... خوبه که فقط شبا خونه ام، وگرنه ظرفیتم احتمالا پر میشد و بعد ممکن بود یه کاری دست خودم بدم.
YOU ARE READING
عشق و اجبار (Love and compulsion)
Fanfictionکاپل اصلی : میوگالف ژانر : درام/عاشقانه/بی ال رده سنی : بزرگسال پایان یافته اینکه یه نفر رو مجبور کنی باهات باشه، باعث میشه عاشقت بشه....