The last words

1.8K 275 256
                                    




حدود یک سال از وقتی که من این استوری رو اینجا پابلیش کردم میگذره و من نمیخوام که صحبتم رو با جملهی 'هر شروعی یه پایانی داره' شروع کنم ولی این کارو میکنم:))

هر شروعی یه پایانی داره و همانطور که در جریانید، پارت قبل،پایان این استوری بود.

درست مثل شما، منم از تموم شدنش ناراحتم.به قول کیمیا،اینجا مثل حیاط خلوتمون بود؛با تاپ و شلوارک میگشتیم😂

بخوام صادق باشم باهاتون،من هیچ فکرش رو نمیکردم که روزی بتونم احساسات رو با کلمات بیان کنم.وقتی این فیک رو شروع کردم و پارتهای اولش رو نوشتم هم نمیتونستم.اما با مرور زمان بهتر شدم و این به کمک دوست خوبم طراوت بود.لازمه که ازت تشکر کنم بخاطرش؛ممنون که ازم انتقاد کردی و بهم نشون دادی که چی غلطه و چی درسته.ممنون که بودی و ازم حمایت کردی.

من با این استوری زندگی کردم.قشنگ یادمه که شبا بیدار میموندم و حرفها و رفتار شخصیتها رو توی ذهنم تصور میکردم.و واقعاً نمیدونم چی شد که ایدهاش به ذهنم رسید،اما یادمه که یک شب، در حالی که خوابم نمیبرد ، فیلم حرومزادههای عوضی رو نشستم نگاه کردم.

illegal|l.SWhere stories live. Discover now