25|first kiss

2.3K 392 808
                                    





لویی خنده‌اش گرفته بود.یا زیادی خورده یا وضعیتشون واقعا خنده‌داره؟!
چون محض رضایی خدا...اون دوتا مردای بالغی‌ان و دارن با چشم ‌و ابرو باهم صحبت میکنن!

دندوناشو توی لب پایینش فرو کرد تا نخنده و بجاش اخم کرد.با دست به هری اشاره کرد که دختره رو رد کنه بره اما هری با بازیگوشی ابروهاشو بالا انداخت و خندید.

" به چی میخندی؟! "

" هوم؟ "هری گیج پرسید.

اون دختر اخم کرد"از وقتی سر میز نشستی،همش میخندیدی و سرت به اطراف میچرخید...مشکل چیه؟"اون با بدخلقی پرسید.

هری مکث کرد و تکونی نخورد.دستاش رو کمر دختر ثابت موندن و در این لحظه فقط به یک نتیجه رسید.اینه که وقت گذروندن با غریبه‌ها مزخرفه!
میتونست الان درحال کل‌کل با لویی باشه جایِ اینجا ایستادن و جواب پس دادن.

لباشو با زبون تر کرد و ناخوداگاه چشماش روی لویی که داشت ریز میخندید،ثابت موندند.

"نه...هیچ مشکلی نیست"

این چند کلمه به صورت زمزمه‌وار از بین لبان هری خارج شدند؛بدون نگاه کردن به صورت دختر روبه‌روش.چون چشماش جای دیگه‌ای اسیر شده بودند.

"همه‌‌ی اهل لندن به این اندازه بی‌ادبن یا این صفت فقط متعلق به توعه؟!"

اون دختر با پررویی پرسید و دست به سینه شد.چشمای متعجب هری برای لحظه‌ای روی صورت دختر نشستند و بعد اخم جاشو به تعجب داد.

"میبخشید؟! "اون با اخم پرسید و ابروی بالا انداخت.دستاش از دور کمر دختر شل شدند و کنار پهلوهاش جا گرفتند.

از اون طرف،لویی با گاز گرفتن لب‌هاش سعی میکرد صدای خند‌هاشو خفه کنه.ثانیه‌هایی بعد هری با قیافه‌‌ای نسبتاً گرفته‌‌ِی به سمتش اومد.


"قرمز شدی...بخند تا منفجر نشدی!"

هری همانطور که کنارش روی صندلی جا میگرفت ،گفت و چشماشو چرخوند وقتی صدای خندهای بلند لویی رو شنید ولی بعد اون هم همراهش خندید.چون خب...اون خیلی شیرین میخنده و محاله بتونی جلوی خودتو بگیری تا باهاش همراهی نکنی!


لویی به خندهاش پایان داد و با بدجنسی و شیطنت کمی سمت هری متمایل شد و سعی کرد مظلوم بنظر برسه.

" چیشد یهو اخه؟! "

هری نیم نگاهی بهش انداخت و چشماشو چرخوند.

" چی‌شد؟!دختره رو با کارهات پروندی بعد میپرسی چیشد..."هری غر زد.

لویی لباشو گاز گرفت و با شیطنتی که از چشم‌هاش میبارید سرشو به هری نزدیک کرد

illegal|l.SWhere stories live. Discover now