برای بار دوم سمت تلوزیون رفتن
تونی کنترل رو تو دست گرفت و گفت:خب...بعدی کیه؟
ناتاشا گفت:بنظرم مال استیو رو ببینیم...
استیو:من؟
ناتاشا:آره!مشکلیه؟
ثور:بنظر منم مال تورو ببینیم بعدشم من رزرو میکنم!
استیو سر تکون داد و گفت:باشه بزن!مگه چی قراره نشون بده؟!
تونی روی اسم استیو زد و همه شروع به دیدن کردن
(فلش بک استیو🔞🔞🔞)
در خونه رو محکم بهم کوبید و کتش رو روی مبل پرت کرد
باکی از اتاق بیرون اومد و با دیدن اوضاع وخیمش گفت:هی..استیو..چیشد؟
استیو عصبی سمت آشپزخونه رفت و بطری ویسکی رو برداشت
باکی سمتش رفت و بطری رو ازش گرفت و گفت:قول دادی ترک میکنی!
استیو تو چشای باکی زل زد و گفت:آره ولی اونموقع فکر نمیکردم اینطوری شه
سپس بطری رو از دست باکی بیرون کشید و تا ته سر کشیدش
بطری رو گوشه ای پرت کرد و باعث شکستنش شد
سپس سمت نشیمن کوچیک خونه ش رفت و عصبی مشتی به دیوار زد
باکی وقتی پریشونیش رو دید با ملایمت گفت:استیوی..عزیزم..به من بگو چیشد...مصاحبه ت بد پیش رفت؟
استیو خشمگین داد زد:بد؟...قبول نشدم!میفهمی؟ردم کردن!
باکی نزدیکش رفت و سعی کرد با گرفتن دستاش آرومش کنه
گفت:اشکال نداره..آروم باش....شاید دفعه ی بعدی...
اشتیو حرفشو قطع کرد,دستاشو از دستای باکی بیرون کشید و گفت:دفعه ی بعدی؟؟..سپس داد زد:این پنجمین مصاحبه ی ناموفق من تو شرکت های مختلف بود!!!..هرجا میرم با شنیدن اسمم میشناسنم!میگن اووووه شما پسر جورج راجرزین؟ و بعدم که با پرسش بهم زل میزنن!از نظرشون بی معنیه پسر یکی از پولدارای شهر بیاد واسه کار استخدام شه!!
باکی:استیو...لطفا آروم باش...
استیو عصبی تر از قبل داد زد:تف تو پدر مادر من!...تف تو زندگی من که خوانوادم بخاطر رابطه داشتن با هم جنسم ولم کردن!
باکی سکوت کرد,میدونست جورج چقدر ازش متنفر بود
استیو ادامه داد:متنفرم از هردوشون!...
سپس به خونه ش اشاره کرد و با بغض داد زد:ببین!ایناهاش نگاه کن!این خونه ی پسر جورج راجرزه!!!...این وضع لباس پوشیدنشه...این وضع اجاره ی عقب افتادشه...کو کجاست این کسی که اسم خودشو گذاشته پدر؟...
باکی آروم گفت:عزیزم...پدرت حق داره واسه زندگیت تصمیم بگیره!تو پسرشی!!
استیو عصبانی گفت:نه حق نداره!غلط میکنه حق داشته باشه!من بهش گفتم...بهش التماس کردم به پاش افتادم که تورو ازم نگیره!..غرور لعنتیم هزاربار جلوش خورد شد تا تونستم باهات بمونم...ولی منو از همه چی محروم کرد...میبینی؟؟؟؟
باکی با مهربونی گفت:استیو...عشقم...از فردا منم میفتم کار پیدا میکنم...نباید مثل قدیم نه بگی...نگران نباش دوتایی از پسش برمیایم...حالام آروم باش...لطفا
استیو روی مبل افتاد و ساکت موند و باکی به آشپزخونه رفت تا لیوانی آب براش بیاره
اثرات مخرب مشروبی که سر کشیده بود به بدنش هجوم آورده بودن...سرش کمی گیج میرفت و تار میدید,عرق کرده و داغ شده بود
باکی سمتش اومد و لیوان آب رو جلوش گرفت و گفت:اینو بخور...آروم میشی
استیو لیوان آبو از دست باکی گرفت ولی روی میز گذاشتش,مچ دست باکی رو گرفت و سمت خودش خمش کرد و گفت:نه...با تو آروم میشم!
سپس ازجا بلند شد و سریع کمربندشو باز کرد
باکی گفت:اس..استیو...چیکار میکنی؟
استیو مچ دست باکی رو محکم تر چسبید و پشتش وایستاد,لب هاشو سمت گوشش برد و گفت:صدات در نیاد..میدونی که چقدر به صدا حساسم؟..
باکی نفس نفس زنان گفت:استیو...اینکارو نکن..خواهش میکنم ازت..اینکا...
ولی باقی حرفش با گازی که استیو از گردنش زد ناتموم موند
آخ آرومی از دهنش خارج شد,دکمه های پیرهن باکی رو پاره کرد و با انگشتاش نیپل هاشو کشید,هیسه ای از میون دندون های باکی خارج شد
استیو روی مبل پرتش کرد و سریع سمت اتاقش رفت و ثانیه ای بعد با طناب و چوکر و ویبراتورش برگشت
باکی با دیدن وسایلای تو دست استیو سریع از روی مبل بلند شد ولی استیو عصبی از موهاش گرفت و دوباره روی مبل انداختش,پیشونیش با گوشه ی مبل اصابت کرد و باعث شد کمی گیج بشه و نتونه از دست هیولایی که استیو تقریبا هرهفته میشد فرار کنه...
استیو دستای باکی رو گرفت و محکم با طناب بستشون
چوکر سیاه رو دور گردنش بست و روش خیمه زد
باسنش رو با دوتا دستاش باز کرد و خطش رو لیسید و اسلپ محکمی بهش زد
از طناب چوکر گرفت و کاری کرد سمتش برگرده
شلوار و باکسرش رو پایین کشید و دیک بزرگش رو تو دست گرفت,گفت:یالا دهن خوشگلتو باز کن!
باکی سرشو به علامت منفی تکون داد
استیو عصبی شد و غرید:منو عصبی تر از چیزی که هستم نکم عوضی!
سپس با دوتا انگشتش بینی باکی رو گرفت و راه نفس کشیدنش رو بست,اینکارو کرد تا مجبور شه دهنش رو باز کنه
باکی وحشت زده سعی میکرد حتی اگه بخاطر کم اکسیژنی بی هوش هم بشه,ولی دهنشو باز نکنه
ولی نتونست و دهنش رو باز کرد,استیو درجا دیکش رو داخل دهن باکی جا داد
قلاده ی چوکر رو گرفت و با دست دیگه ش هم پشت گردن باکی رو گرفت و دیکش رو تو دهنش عقب جلو میکرد
نفس های داغ و پی در پی میکشید و لذت میبرد
دیکش ته حلق باکی رو لمس کرد و باعث شد حالت تهوع بگیره,چندباری عق زد و اشکی از گوشه ی چشمش بریزه
دیکشو بیرون کشید,باکی به سرفه افتاد و تا میتونست نفس های کشیده میکشید
از قلاده ش گرفت و به پشت برش گردوند
لیوان آبی که روی میز بود رو برداشت و روی باسن باکی خالی کرد که باعث شد از سرمای آب بلرزه
دوتا انگشتشو وارد سوراخش کرد,باکی دردشو خفه کرد تا اوضاعش بدتر نشه
همزمان روی کمرش خم شد و روی جای جای کمرش لاوبایت به جا میذاشت,انگشتاشو درآورد و وارد دهن باکی کرد,دیکش رو بطور ناگهانی و تا ته وارد سوراخش کرد
باعث شد کل وجودش تیر بکشه,فریادی از سر درد کشید
استیو همونطور که داخلش ضربه میزد گفت:نه نه...نفهمیدی گفتم صدات درنیاد؟نمیدونی اعصابم ضعیفه؟مگه نمیدونی؟
سپس اسلپ محکمی به باسنش زد,باکی ناله کرد
استیو سری تکون داد و ویبراتور رو برداشت,روشنش کرد و روی درجه آخر گذاشتش
همونطور که داخلش ضربه های آروم میزد,ویبراتور رو پایین تر از سوراخش گذاشت
همین حس لرزش ویبراتور و درد ضربه های استیو باعث شد با درد و بغض داد بزنه:اس...استیو...تورو..خدا...بس...کن
بسه....
استیو از موهاش گرفت و عقب کشوندش,زیر گوشش زمزمه کرد:تو حاضر نیستی حال عشقتو خوب کنی؟...میدونم حاضری!
سپس همزمان با لرزش های ویبراتور,ضربه هاشم عمیق تر و محکم تر کرد تا اینکه اومد,تمام کامش رو داخل باکی ریخت و ازش بیرون کشید
باکی هم با درد شدید اومد
استیو از روی مبل بلند شد و گفت:من میرم دوش بگیرم..پاشو خودتو جمع کن!
بعد از رفتن استیو,بغض باکی شکست و به گریه افتاد,حتی نمیتونست از جا تکون بخوره,تمام تنش پر از درد بود
قطره اشکی از گوشه ی پلکش چکید,میدونست استیو هم درد داره...استیو برخلاف اون درد فیزیکی نداشت,بلکه وجودش سرشار از درد روحی بود...
درد پول,درد خوانواده ش,درد از دست ندادنش....
و میدونست استیو مریضه...بیماری اعتیاد جنسی اون داشت شدیدا به رابطه شون صدمه میزد.....
ویدیو که تموم شد,چشمای باکی سرخ شده و پرده ای از اشک جلوشون رو پوشونده بود
استیو هم عصبی بود...عصبی از لو رفتن گذشته ی پر از زجرش,عصبی از زنده شدن خاطرات و از همه مهم تر..عصبی از اینکه چه کسی این ویدیو رو گرفته بود!!!
YOU ARE READING
Re-cut
Horrorاکیپ ۹ نفره شون برای پول،وارد یه بازی(اتاق فرار) میشن اما هر مرحله از قبلی سخت تر و وحشتناک تره تا جایی که کم کم به مرگشون ختم میشه و نقاب از چهره ی بعضیا برداشته میشه ... کاراکتر ها : استیو،باکی،تونی،لوکی،ثور،ناتاشا،پیترو،واندا،شارون ژانر: اسلشر/د...