🔞🔞🔞🔞
زبونشو روی گردن باکی کشید و شاهرگش رو بوسید
باکی گردنشو به سمت مخالف خم کرد
رنسوم بار دیگه لب هاشو روی شاهرگ باکی گذاشت,نبضش رو روی لب هاش حس کرد,زمزمه کرد:نبض زندگی منم به این نبض بسته س...
برای بار دوم سمت لب هاش هجوم آورد و اونقدر بوسیدشون که عطش چشیدن طعم لب های معشوقش خوابید
عقب کشید و به لب های متورم و قرمز باکی نگاه کرد
باکی هم متقابلا به چشمای خمار رنسوم نگاه کرد و گفت:دروغ حرف نزن رنس منو تو فقط یه هفته باهم بودیم اونم بدون وجود عشقی بینمون!دستامو باز کن یالا!
رنسوم دستاشو دور کمر باکی حلقه زد و پیشونیش رو بوسید و در گوشش گفت:برخلاف افکار تو..من میخوامت...
سپس بدون اینکه به باکی اجازه ی گفتن کلمه ای رو بده,بولیز خودش رو با یه حرکت درآورد,سپس دستشو سمت لباس باکی برد
باکی سعی میکرد مانع شه ولی با دستای بسته نمیتونست کاری کنه
لباس باکی رو هم درآورد و به بالاتنه ی خوش تراشش نگاه کرد,لب هاشو لیسید و گفت:از آخرین باری که باهم بودیم جذاب تر شدی...
به این فکرکرد که همین چندساعت پیش به عنوان استیو به باکی تجاوز کرده بود تا گردن استیو بیفته ولی اون همش یه نقشه برای آزار دادن استیو بود,هرگز نمیخواست باعث اذیتش بشه تا حدی که باعث شه دستش دربیاد و از سرش خون جاری شه ولی مجبور بود...دستور تونی بود...
اما الان بی نقشه و بدون تظاهر به بودن کسی میخواستش...
سپس نگاهش به کبودی یه قسمت قفسه ی سینه ش شد
باکی رد نگاهشو گرفت و گفت:خوشت اومد؟مهر استیوه!
خون به چشمای رنسوم اومد,عصبی سمت باکی هجوم برد و نیپل هاشو با دندون کشید,آخی از دهن باکی خارج شد,کنار همون کبودی که اثر استیو یا به قولی مهرش بود رو گاز زد
باکی:آخ...اه چه غلطی میکنی
رنسوم عقب کشید و رد دندوناش رو روی پوست باکی دید و وقتی مطمئن شد با گذشت زمان جاش میمونه لبخندی زد و گفت:حالا یه مهر جدید و یه صاحب جدید داری!
باکی:خفه شو!
رنسوم شلوار باکی رو درآورد و از روی باکسر دیک باکی رو لمس کرد,همونطور که دیکش رو لمس میکرد گردنش رو میبوسید
دستشو از باکسرش رد کرد و آهسته به دیک باکی هندجاب داد و استخوان ترقوه ش رو میبوسید
باکی سرشو به دیوار تکیه داده و بدون اینکه خودش بخواد آهسته ناله میکرد
رنسوم عقب کشید و شلوار و باکسرشو درآورد
باکی نگاهش کرد و گفت:نه..رنسوم من نمیخوام!
رنسوم عصبی گفت:مگه به توئه؟مهم منم که میخوامت!
سپس نزدیک رفت,با یکی از دستاش گردن باکی رو گرفت,دست دیگه ش رو روی خط کمر باکی به پایین حرکت داد تا به سوراخش رسید
آهسته دوتا انگشتش رو واردش کرد
باکی ناله ای کرد,رنسوم بدون توجه بهش انگشتاشو به حالت قیچی حرکت میداد
باکی ملتمسانه گفت:رنسوم خواهش می...
رنسوم دستشو از گردن باکی برداشت و روی دهنش گذاشت
سپس انگشت سومش رو هم واردش کرد
باکی چشماشو بسته بود و ناله های خفه ش از پشت دست استیو شنیده میشد
سرعت انگشتاشو بیشتر کرد و ناله های باکی هم شدت گرفت
سپس انگشتاشو درآورد و بدون اینکه دستشو از روی دهنش برداره پشت باکی رفت,هندجابی به دیکش داد و بدون حرفی واردش شد
فریاد دردناک باکی تو فضا پیچید,رنسوم هردو دستش رو روی دهن باکی گذاشت و داخلش ضربه زد
ولی قبل از اینکه بیاد بیرون کشید و زمزمه کرد:حالا نه...نمیخوام لذت بردنم به این زودی تموم شه!
دستاشو از روی دهنش برداشت
سرشو سمت گوش باکی برد و لاله ی گوشش رو گاز آرومی زد
جلوی باکی رفت,دستاشو زیر زانوهاش انداخت و بلندش کرد و مجبورش کرد تا پاهاشو دور کمرش حلقه کنه تا نیفته
نزدیک تر رفت تا کمر باکی به دیوار چسبید
برخورد پوست کمرش با دیوار سرد حس خوبی تو وجودش ایجاد کرد
ولی هیچی نمیتونست مسکن دردی که الان داشت بشه
دیکش رو روی ورودیش تنظیم کرد و ضربه های محکم و عمیقی بهش زد
باکی ناله میکرد و شدیدا نفس نفس میزد,عاجزانه گفت:ر..رنس...خواهش میکنم..بسه...درد داره...اه
دلیل این درد رو میدونست,همین چندساعت قبل به دست خودش به فاک رفته بود ولی اون نقشه بود و این واقعی پس نمیخواست به هیچ قیمتی تمومش کنه...
رنسوم ضربه هاشو آروم تر کرد,دستاشو از زیر زانوهای باکی بیرون کشید و محکم دهنشو گرفت تا بیشتر از این حرف نزنه
باکی به ناچار با دردی که داشت پاهاشو دور کمر رنسوم حلقه کرده بود تا نیفته,اگه حلقه رو باز میکرد با فشار زیادی زمین میفتاد و حتی ممکن بود دستاش که بالا سرش بسته شده بودن بشکنن یا در برن...
همونطور که دستاشو محکم روی دهن باکی گرفته بود شروع به زدن ضربات وحشیانه ای داخلش کرد
بدن باکی با هر ضربه بالا و پایین میشد
شنیدن صدای خیسی برخوردشون برای رنسوم آرامش بخش و تحریک کننده بود
سرعت ضربه هاشو به حداکثر رسوند تا جایی که ناله های باکی بیشتر شد و فهمید همونجا نقطه ی حساسشه...
لحظه ای از حرکت ایستاد و بعد ضربه های عمیقش رو به نقطه ی حساسش میزد
بخاطر فشار دست رنسوم روی دهن و بینیش راه نفس کشیدنی براش وجود نداشت,صدای رنسوم که چیزی گفت رو واضح نشنید و دیدش به وضوح تار شد
بعد از چند ضربه ی عمیق,بدن باکی لرزید و اومد,رنسوم ازش بیرون نکشید تا خودشم بیاد
بعد از زدن چند ضربه ی دیگه داخل سوراخ داغش اومد,ازش بیرون کشید و کامش زمین ریخت
لبخندی از رضایت زد و گفت:کاش استیوم بود و این صحنه رو میدید...
دستشو از روی دهن باکی برداشت و وقتی چشمای بسته ش رو دید گفت:هی.. هی چشاتو باز کن!
دوش رو باز کرد و آب سرد از بالای سر باکی روی صورتش سرازیر شد
با برخورد آب یخ به خودش اومد و چشاشو باز کرد
رنسوم موهای خیسش رو کنار زد و یبار دیگه لب هاشو بوسید,لباس هاشو پوشید,درو باز کرد و بیرون رفت
میخواست فریاد بزنه که تو اون شرایط ولش نکنه ولی توانشو نداشت از شدت خستگی نمیتونست سرپا بایسته ولی بخاطر بسته بودن دستاش مجبور بود
تونی مشتی به قفسه سینه ی رنسوم زد و گفت:چه غلطی میکنی دوساعته؟
رنسوم:به تو چه؟داشتم یکارایی میکردم
تونی:و اون کاری که داشتی میکردی باکی بود نه؟
سپس به سمت دیگه هولش داد و سمت حموم رفت و گفت:عیاش دیوانه...
رنسوم روی مبل ولو شد و با خنده گفت:آره دیوونه...دیوونه ی همونی ام که داری میری پیشش!
سپس به ثور نگاهی کرد که روی مبل خواب بود
بلند شد و سمتش رفت,دوناتی که روی میز بود رو برداشت و طرفی دیگه سرنگ حاوی ماده خواب آور رو دید
فهمید تونی برای راحت تر دست به سر کردن ثور باز از ماده ی خواب آور استفاده کرده بود
تونی لحظه ای بیرون در حموم ایستاد و سعی کرد خودشو شوک زده نشون بده
سپس داخل شد و گفت:باکی!خدایا...اون عوضی منو بسته بود نتونستم زودتر بیام...
باکی از شدت بی حالی نه چیزی رو کامل میشنید و نه انقدر توان داشت که حرف بزنه...
نگاهی به بدن باکی انداخت,کل قفسه ی سینه ش,لب هاش و باسنش قرمز شده بودن,دستاشو کنارش مشت کرد و به خودش قول داد حساب رنسوم رو برسه...
سمت باکی رفت,دوش آب رو بست,دستاشو سمت طناب برد و بریدشون
باکی زمین افتاد,تونی جلوش زانو زد,موهای خیسش رو کنار زد و گفت:حالا خوبه؟..خدایا لعنت بهت رنسوم...
سپس بلند داد زد:لعنت بهت!
از حمون بیرون اومد و از تو یکی از کشو ها حوله ای پیدا کرد و داخل حموم برگشت
حوله رو دور بدن خیس باکی انداخت و داد زد:بیا ببرش بیرون روانی!
رنسوم خنده کنان از جا بلند شد و سمت حموم رفت
تونی رو کنار زد,خم شد,یکی از دستاشو زیر زانوهاش و یکی دیگه رو زیر کتفش انداخت و بلندش کرد
بیرون بردش و روی مبل گذاشتش
تونی کلافه و عصبی بود
گفت:لباساشو تنش کن من باید برم قبل از اینکه ثور بیدار شه برگردم
رنسوم:کجا؟
تونی:اینش دیگه به تو ربطی نداره!کاری که گفتمو بکن و رنسوم...وای به حالت اگه بازم دستت بهش بخوره!
رنسوم لباسای باکی رو زمین گذاشت تا تنش کنه و با بی خیالی گفت:برو به کارت برس رییس!
تونی فحشی زیرلب داد و از اتاق بیرون رفت.......

YOU ARE READING
Re-cut
Horrorاکیپ ۹ نفره شون برای پول،وارد یه بازی(اتاق فرار) میشن اما هر مرحله از قبلی سخت تر و وحشتناک تره تا جایی که کم کم به مرگشون ختم میشه و نقاب از چهره ی بعضیا برداشته میشه ... کاراکتر ها : استیو،باکی،تونی،لوکی،ثور،ناتاشا،پیترو،واندا،شارون ژانر: اسلشر/د...