ناتاشا با وحشت و غم اسم وندا رو جیغ زد...
بقیه هم مات و مبهوت از دست دادن ناگهانی وندا به گودال سیاه زیرشو نگاه میکردن...
تونی زمزمه وار گفت:و...وندا...
لوکی اشک به چشماش دوید,از وقتی یادش میاد وندا,اون دختر با موهای آتشین رو می شناخت...
ناتاشا گریه میکرد و گفت:تقصیر من بود!...خداداد.. من باعثش شدم...اگه زود تر دستش و میگرفتم اینطوری نمیشد!
تونی داد زد:نه نات...تقصیر تو نبود..آروم باش!...
ناگهان صدای بلند و وحشتناکی پخش شد
صدایی سرشار از ناله و موزیک گوش خراش با تن صدای بلند
لوکی با وحشت گفت:این دیگه چه کوفتیه...
تونی سعی میکرد گوشاشو بگیره ولی دستاشو به دستگیره گرفته بود و نمی تونست
استیو بلند داد زد:چیکار کنیم...شت....
باکی چشماشو محک بسته بود و سعی میکرد به چیزای دیگه فکر کنه و گذاره اون صدای فاکی مغزش رو بهم بریزه
صدا خیلی بلند بود و آدم معمولی رو هم روانی میکرد
ناتاشا جیغ زد:بسه دیگهههه
همون لحظه اون آهنگ گوش خراش قطع شد
تونی سرش رو تکون داد
از کنار سر تونی,چاقویی از دیوار بیرون زد
همه وحشت زده به چاقو نگاه کردن
تونی با لرز به چاقو نگاه کرد,گفت:نه....این یکی دیگه نه..
بعدی از دیوار ناتاشا بیرون زد
استیو گفت:حواستون باشه!...از دیوار داره چاقو در میاد...
سپس همزمان از هر دیوار حدود ۵ تا چاقو بیرون زد
و یکیش,بازوی تونی رو خراشید...
درد داشت ولی نمی تونست دستش و روی زخمش بذاره و فشار بده وگرنه پایین پرت میشد
صدا پخش شد:هر کس یه دروغ ۱۳ از زندگیش...
لوکی:یعنی چی...یعنی یه حقیقت رو شکل دروغ بگیم
استیو:مثل اینکه آره...
صدا پخش شد:مصوب اینجا اومدن...
همه به تونی نگاه کردن..تونی گفت:با منه دیگه حتما...
خیلی خب...من از لوکی متنفرم!!!
لوکی بهش زل زد و حرفی نزد
صدا ادامه داد:متجاوز...
استیو عصبی داد زد:لاشی من متجاوز نیستم!!!...
تونی:حرفتو بزن راجرز!
استیو نفسی کشید و گفت:من میخوام از دستت بدم باکی...دوست ندارم و میخوام ولت کنم!...
باکی بهش نگاه کرد,به چشماش...به صداقت خالصی که تو چشماش موج میزد
صدا ادامه داد:دو رو...
ثور رو به نات گفت:احتمالا با توئه...چون معمولا تو میدی همه جا پشت سر دوستات حرف میزنی!
ناتاشا عصبی گقت:نه خیرم!..شاید چند بار ولی نه همیشه!
تونی:باشه به هر حال با توئه!
نات فکری کرد و گفت:من تاحالا شب و با کسی نخوابیدم!
همه نگهش کردن و نات ساکت موند...
صدا:فریبکار...
همه ساکت موندن...
تونی گفت:باکی,لوکی و ثور موندن...کدومتونین?
استیو:فکرنمیکنم باکی باشه...
تونی تا خواست حرفی بزنه,لوکی گفت:منظورش منم...
من کارایی کردم که شماها میدونین!..
همه متعجب بهش زل زدن,تونی گفت:یعنی...یعنی چی..کارایی کردی که نمیدونیم?
استیو:و از همه مهم تر اینکه چرا بهت گفت فریبکار
لوکی:چون همیشه سر بازی قمار کردم و تقلب کردم برنده شدم...کارایی هم که گفتم بعدا توضیح میدم براتون...
صدا:دروغگو...
تونی:اون که صددرصد تویی باکی...چپ میرفتی راست میرفتی درمورد رابطه ت با استیو دروغ تحویلمون میدادی!
باکی کمی مکث کرد و گفت:اولین باری بود که....استیو...باهام به زور...رابطه برقرار کرد...
لوکی عصبانی زیرلب گفت:عوضیه هوس باز...
استیو غم زده به باکی نگاه کرد سکوت کرد
ثور هم سریع گفت:قبل از اینکه لقب منو بگه من میگم...
از اینجا متنفرم!....
ولی تا اون حرف از دهن ثور بیرون اومد,دیوارا شروع بخ لرزیدن کردن,کاشی های کف زمین برگشتن سرجاشون
تونی داد زد:دیوارا دارن میلرزن باید بپریم پایین!
ناتاشا:از کجا معلوم دوباره نریزن
استیو:پس یکی باید داوطلب شه!
سپس بدون حرفی آهسته پایین رفت و با دقت پاشو روی یکی از کاشی ها گذاشت
ولی کاشی ها محکم بودن و تکون نمیخوردن
استیو:بیاین...امیدوارم نریزن...
تونی:گم شین بریم پایین دیگه...باید اعتماد کنیم به همدیگه!
سپس آهسته پایین رفت و بقیه هم به دنبالش.......

KAMU SEDANG MEMBACA
Re-cut
Hororاکیپ ۹ نفره شون برای پول،وارد یه بازی(اتاق فرار) میشن اما هر مرحله از قبلی سخت تر و وحشتناک تره تا جایی که کم کم به مرگشون ختم میشه و نقاب از چهره ی بعضیا برداشته میشه ... کاراکتر ها : استیو،باکی،تونی،لوکی،ثور،ناتاشا،پیترو،واندا،شارون ژانر: اسلشر/د...