Part 46

89 14 1
                                    

هوا یخبندون بود و ببرف شروع به باریدن کرده بود
بعد از رفتن اون چهار نفر برای پیدا کردنشون,استیو و بقیه از پشت درختا بیرون اومدن
تونی که کم مونده بود از شدت خشم بترکه گفت:لعنت..لعنت بهت پیتروی عوضی!
ثور هم شات گانش رو تو دست فشرد و غرید:میکشمت...سوراخ سوراخت میکنم...بعدم میندازمت جلوی لاشخورا...
باکی:چرا اینطوری میگین؟
استیو:یعنی چی باکی؟ندیدی؟یکی از کسایی که میخوان مارو بکشن پیتروعه...یکی از کسایی که لوکی رو کشت پیتروعه!
باکی:خب...یه سوال...از بین شما کسی هست تو دوراهی مرگ و زندگی مرگ رو انتخاب کنه؟
ثور:هه آره من!اگه به من بگن یا میمیری یا به ما ملحق میشی و ماموریت فاکیت اینه دوستاتو بکشی و سلاخیشون کنی..صددرصد مرگو انتخاب میکردم
باکی:خب بعضیا اونطوری نیستن...تو هر شرایطی میخوان زنده بمونن و پیترو جزو اوناس
استیو:حالا چی؟...
تونی:هیچی! اول یه تیر حروم پیشونی پیترو میکنیم بعد به کارامون میرسیم!
ثور:باید یه نقشه بکشیم.............
کیلیان:اینجا نیستن!..چرا ما عین احمقا فکرمیکنیم اونا دوباره به غار برمیگردن؟
کوئنتین:خودت داری میگی...احمقا...چون احمقیم!!!
راملو سمت پیترو کرد و گفت:خب برج سکوت...نمیخوای نظری بدی؟چیکار کنیم؟
کوئنتین:راملو نظرت چیه یکم خفه شی بتونیم تمرکز کنیم ببینیم چیکار میکنیم!
راملو سمت کوئنتین برگشت و گفت:تنت میخاره ها کوئنتین!
کوئنتین:وقتی حرف میزنی انگار یکی داره رو مغزم ناخن میکشه!
راملو:عه؟اینطوریه؟...
سپس خواست سمتش هجوم ببره ولی کیلیان وسطشون ایستاد,داد زد:بسه دیگه...هردوتون بی کله این!
راملو تا خواست حرفی بزنه,پیترو گفت:یکی داره میاد!
همون لحظه تونی بدو بدو از پشت درخت ها خارج شد و با دیدن چهار نفر سرجاش میخکوب شد
راملو اسیدپاش رو سمتش گرفت و داد زد:سرجات وایستا عوضی...نمیتونی در بری!
تونی, کاملا بی دفاع بود,دستاشو بالا برد و روی زانوهاش زمین نشست
رو به کسی که پارچه ی سیاهی روی صورتش انداخته بود گفت:لازم نیست صورتتو بپوشونی پیترو...
پیترو,متعجب به تونی زل زد,هویتش لو رفته بود
پارچه رو کنار زد و جلوی تونی زمین نشست
تونی:ازت متنفرم...و اینو بدون تا وقتی نکشمت ولت نمیکنم
پیترو:میدونم...و فقط میتونم بگم...متاسفم...
تونی:اوه خدای من!متاسفی؟الان با متاسف بودن تویه لعنتی لوکی برگشت؟
پیترو سرشو پایین انداخت,از جا بلند شد و سر شات گان رو سمت پیشونی تونی گرفت
همون لحظه از پشت کوئنتین,کیلیان و راملو حمله کردن
استیو لگدی به وسط پاهای کیلیان زد و باعث شد از شدت درد دولا بمونه,تو همون فاصله خنجرش رو برداشت و سمت دیگه ی جنگل پرت کرد
باکی تفنگو رو شقیقه ی راملو گذاشت و وادارش کرد اسیدپاش رو زمین بندازه
سپس دستاشو محکم از پشت گرفت و اونقدر به عقب خمش کرد که سر راملو رو شونه ی باکی قرار گرفت
راملو با دیدن چهره ی باکی گفت:دستامو ول کن...دلم نمیخواد...صورت قشنگتو با اسید خراب کنم...
باکی سر تفنگ رو بیشتر رو شقیقه ی راملو فشار داد و غرید:خفه شو
کوئنتین بخاطر نداشتن زنجیرش بی دفاع بود,ثور اول اگدی از کتف کوئنتین زد و زمین پرتش کرد,سپس روش خیمه زد,برش گردوند و تا میتونست به صورتش مشت زد,حین مشت زدن اشک هاش جاری شد و با هر مشتی که میزد,داد میزد:لعنت...بهت...تو...لوکی...رو کشتی...زنده ت...نمیذارم..
پیترو که با حواس پرتی به بقیه نگاه میکرد,از تونی غافل شد,تونی از زانوهای پیترو گرفت و زمین انداختش,شات گانش رو برداشت و با تفنگ خودش,هردو رو سمت پیترو نشونه گرفت,با خشم گفت:متاسفم برای وندا که برادر کثیفی مثل تو داشت...
همون لحظه صدای آژیر بلند و گوش خراش آسمون رو پر کرد
شبیه آژیر خطر...
تونی:اه لعنتی این دیگه چیه؟
استیو داد زد:شبیه آژیر خطره...ولی چه دلیلی داره
پیترو رو به تونی گفت:این آژیر شروع مرحله ی نهمه...
سپس در کثری از ثانیه لگدی به زانوی تونی زد و باعث شد زمین بیفته
سپس هردو تفنگ هارو برداشت
و لگدی دیگه ای به سر تونی زد که باعث بی هوشیش شد
استیو داد زد:تونی!
کیلیان از حواس پرتی استیو استفاده کرد,دستشو گرفت و به پشت زمین پرتش کرد
باکی سریع با تفنگش سمت کیلیان شلیک کرد,ولی خطا رفت,دلیل اصلیشم بودن این صدای آزاردهنده و بلند بود که تمرکزش رو بهم ریخته بود
کیلیان روی استیو نشست و شروع کرد به خفه کردنش
باکی,به ناچار راملو رو رها کرد و سمت استیو دوید ولی قبل از اینکه بهش برسه,دستای راملو از پشت موهاش گرفتن
باکی از درد کشیده شدن موهاش ناله ای کرد
راملو باکی رو عقب کشید و در گوشش گفت:پسر خوبی باش تا چهره تو با اسید خوشگل تر نکنم!
سپس محکم پیشونی باکی رو به تنه ی درخت کوبید
خون غلیظی از شکاف عمیق پیشونیش جاری شد و و از چونه ش پایین ریخت,راملو سر باکی رو عقب کشید و باز در گوشش چیزی گفت,و برای بار دوم پیشونیش رو به تنه ی درخت کوبید,چشمای باکی بسته شدن,راملو موهاشو ول کرد و باکی زمین افتاد
استیو که خودشو تو معرض مرگ زیردستای کیلیان میدید,دست انداخت,سنگی برداشت و تو سر کیلیان کوبیدش,کیلیان آخ بلندی گفت و از روی استیو بلند شد
کوئنتین با سر و صورت خونی از جا بلند شد,فرصت خوبی بود تا وقتیکه ثور برای کمک به استیو رفته بود,به خودش بیاد,صدای آژیر شدیدا روی اعصاب بود و تمرکز رو ازش گرفته بود
ولی تا بلند شد صدای شلیک بلندی تو فضا پیچید...
ثور بود که سمت کوئنتین شلیک کرد و تیرش خطا نرفت
تیر تفنگش,درست از وسط شکم کوئنتین رد شد و از پشتش بیرون زد
از دهن کوئنتین خون جاری شد و تا چونه و گردنش پایین ریخت,روی زانوهاش افتاد
کیلیان,عصبانی و خشمگین با پشت تفنگش ضربه ی محکمی به پشت استیو زد و زمین گیرش کرد
ثور خواست گلوله ی دیگه ای شلیک کنه ولی پیترو با تخته سنگی که به سر ثور زد این اجازه رو بهش نداد
آژیر قطع شد
کوئنتین به پشت زمین افتاد
راملو اول از همه سمتش دوید,ماسک رو هم از صورت خودش و هم از صورت کوئنتین برداشت,سرشو بالا نگه داشت و با نگاه به زخمش گفت:لعنتی...لعنتی...
کیلیان سمتشون رفت و سمت دیگه ی کوئنتین نشست,اونم ماسکشو درآورد,دستی به زخم عمیق و وحشتناک کوئنتین زد ولی با هیسه و ناله ای که از دهن کوئنتین خارج شد دستشو کشید
راملو عصبی گفت:حالا چه غلطی کنیم؟
کیلیان:اگه بتونه تا مرکز دووم بیاره زنده میمونه...اونجا دکتر هست ولی ما الان وسط جنگلیم!
کوئنتین:ن...نه...نم..نمیتو...نم
راملو:مثل همیشه!خفه شو کوئنت...حق نداری بمیری!
سپس رو به پیترو داد زد:نمیخوای هیچ غلطی کنی؟
پیترو همونطور که به تنه ی درخت تکیه داده بود گفت:به من هیچ ربطی نداره...اون میمیره نمیتونم برسونیمش...تا ساختمون اصلی ۲ کیلومتر راهه!
کیلیان:وایستا...الان با بی سیم به پرستار واتسون خبر میدم,با ماشین بیاد اینجا...
سپس رو به چشمای نیمه باز کوئنتین کرد و گفت:فقط دووم بیار...
سپس بلند شد تا با بی سیم حرف بزنه...
راملو سیلی به صورت کوئنتین زد و گفت:هوی حق نداری چشماتو ببندی...به من نگاه کن!
کوئنتین:با...نگاه کردن...به صورت تو...بی هوش میشم...
راملو خندید و گفت:خفه شو!

Re-cutWhere stories live. Discover now