تونی:چش شد؟
لوکی انگشتشو رو شاهرگ باکی گذاشت و گفت:میزنه...
سپس رو به تونی ادامه داد:نمیدونم...انگار داشت با یکی حرف میزد...
سپس گفت:بیا تونی...کمک کن ببریمش اون طرف
تونی دستشو زیر گردن باکی برد و با لمس قسمت بخیه خورده سرجاش میخکوب شد
لوکی:چیه؟
تونی:پشت...گردنش..
لوکی پشت گردن باکی دست کشید و متعجب گفت:یالا کمک کن ببریمش اونطرف ببینم چی شده
با کمک هم باکی رو بلند کردن و,سمت دیگه بردن,تونی دستمالی از تو جعبه ی کمک های اولیه برداشت و صورت باکی رو پاک کرد,سپس رو به قفسه ی سینه ش خوابوندنش
لوکی نگاهشو به بخیه ها دوخت و گفت:لعنتی...این چیه؟
تونی:باید بخیه ها رو باز کنیم
لوکی:چی؟...نه..
ناتاشا که کار بخیه زدن استیو رو تموم کرده بود جلو اومد و گفت:من بخیه هاشو باز میکنم...
سپس با چاقوی جراحی کوچیکی که تو دست داشت بخیه هارو باز کرد
تونی دستمال رو روی گردنش گذاشت تا خون زیادی ازش نره
ناتاشا:صبرکن ببینم...این چیه؟!
لوکی:چیشده؟
ناتاشا:یه..یه تراشه اینجا کار گذاشته شده!
تونی:چی؟!!!
لوکی:درش بیار خب
ناتاشا:نمیتونم...میترسم قسمتی ازش به نخاعش وصل باشه و با کار من فلج شه یا هرچیز دیگه ای...نه از من اینکارو نخوا...من که دکتر نیستم فقط بخیه زدن بلدم...
لوکی:مطمئنم شلیک کردنش به استیو و همه ی چیزا زیر سر همین تراشه س...
همون لحظه تلوزیون روشن و فیلمی پخش شد
با کمی دقت میشد فهمید ویدیو متعلق به ثور بود
(ویدیو)(زمان حال/پشت در قرمز)
پشت در قرمز,راهروی طولانی با دیوارای سیاه رنگ د چراغای چشمک زن قرمز وجود داشت,میدونست اومدنش اینجا حماقت محض بود ولی برای ثابت کردن خودش باید اینکارو میکرد تا دیگه طعم تهمت های بقیه رو نچشه...
راهرو رو تا وسط هاش طی کرد ولی ناگهان کسی از پشت سوزنی تو گردنش فرو کرد و در کثری از ثانیه چشماش بسته شدن....
حرفایی که بالای سرش میگفتن رو میشنید
-باید انجام بدیمش!
-یکی از دستوراته دوتا رییس هاست...باید انجام شه
یکی از مرد هایی که بالای سرش بود و ماسک سفیدی روی دهنش داشت,دستکش سفیدی دستش کرد و چاقو رو برداشت
ثور با وحشت داد زد:چیکار میکنین؟!ولم کنین!عوضیا...
-این یه دستوره...
باز سوزنی تو دستش فرو رفت و باز چشماش بسته شد
چاقو رو روی پوست قفسه ی سینه ش گذاشت و خراش عمیقی ایجاد کرد,خون تیره رنگ از اون قسمت بیرون زد و قفسه ی سینه و پیرهنشو با خون رنگ کرد
شخص دیگه ی دوتا وسیله در جهت مخالف هم داخل
خراش گذاشت تا باز بشه و راحت به داخل دید داشته باشن
-مراقب باشین شریان رو نزنید وگرنه میمیره و بعدش ماهم توسط رییس دوم کشته میشیم...
-دستگاهو روشن کنین
-قلبش رو میبینم...یالا بدین اون دستگاه کوفتی رو
دستگاه کوچیکی اندازه ی دو بند انگشت رو از پرستار گرفت و آهسته و با دقت کنار قلب جاسازیش کرد
-داریم نبض رو از دست میدیم!
رنگ از رخ دکتر اصلی پرید و به لرز افتاد گفت:خفه شین چیزی نیست...
تپش قلبش رو میشد به وضوح از داخل اون خراش عمیق دید
دستای دکتر به شدت خونی بودن و تیکه هایی از گوشت به دستکشش چسبیده بود
ناگهان صدای جیغ گوش خراش دستگاه بلند شد و خط صاف و سبز رنگی روی صفحه دیده شد
-یا مسیح...یه کاری کن میخوای هممون بمیریم؟
دکتر با وحشت به صفحه ی دستگاه نگاه کرد و عرق سردی کل پیشونیش رو پوشوند,زمزمه وار گفت:منو میکشه...
سپس با چاقویی که تو دستش بود شاهرگش رو زد و افتاد زمین,خون شاهرگش با فشار شدیدی به دیوار پرت شد
پرستار با وحشت رو به بقیه گفت:یالا عوضیا یکاری کنین..
سپس سمت دستگاه شوک رفت,شارژش کرد و روی قفسه سینه ی ثور گذاشتش,بدن بی جون و خونین ثور بالا پایین پرید,سه بار متوالی اینکار انجام شد تا صدای دستگاه به صدای عادیش برگشت و این نشون میداد که از مرگ برش گردوندن....
سریع بخیه زد سپس نفس راحتی کشید و افتاد زمین,کل صورتش از عرق پر بود.
پرستار دیگه سمت ثور رفت و ساعتی به مچ دستش بست
سپس سمت دوربین برگشت و گفت:ساعت,ضربان قلبشو نشون میده,اگه براثر استرس یا شوک ضربان قلبش بالا بره اون دستگاهی که تو قلبشه,باعث ترکیدن قلبش میشه,این مرحله م یجورایی جزو بازیتونه,دستگاهی که تو نخاع بارنزه و دستگاهی که تو قلب اودینسانه...
سپس ویدیو قطع شد
همه وحشت زده و مضطرب به صفحه ی سیاه تلوزیون زل زده بودن
لوکی عصبانی و نگران از جا بلند شد و سمت در قرمز رفت,مشت محکمی نثارش کرد و داد زد:درو باز کنین...آشغالای بچ...
تونی سمتش رفت و گفت:آروم باش لوکی...
لوکی:ویدیو رو ندیدی؟!..شدیم موش آزمایشگاهیشون...
سپس دوباره داد زد:عوضیای روانی...درو باز کنین!
ناتاشا:برش میگردونن...اون کثافتا میخوان به بازی ادامه بدیم اگه نگهش دارن بازی متدقف میشه!
تونی:یعنی سر ما قراره چه بلایی بیارن؟
ناتاشا:من مطمئنم...هیچکدوممون زنده از اینجا بیرون نمیریم...

YOU ARE READING
Re-cut
Horrorاکیپ ۹ نفره شون برای پول،وارد یه بازی(اتاق فرار) میشن اما هر مرحله از قبلی سخت تر و وحشتناک تره تا جایی که کم کم به مرگشون ختم میشه و نقاب از چهره ی بعضیا برداشته میشه ... کاراکتر ها : استیو،باکی،تونی،لوکی،ثور،ناتاشا،پیترو،واندا،شارون ژانر: اسلشر/د...