🔞این پارت اسمات داره،اگه دوست ندارین نخونین🔞
دست باکی به دستگیره نخورده بود که استیو دستشو از پشت گرفت و محکم سمت خودش برش گردوند,با برگشتن ناگهانیش,توی بغل استیو افتاد,استیو شونه هاشو گرفت و بلندش کرد و گفت:نه نه..امروز خبری از بغل نیست...
باکی که نگاهش به کمربند باز شده ی استیو افتاد,با وحشت گفت:ولم...ولم کن...
ولی استیو محکم از دستش گرفت و دنبال خودش کشیدش
به اون قسمتی که شیشه ش شکسته بود رسیدن,باکی رو برد سمت میزی که متعلق به جوزف قلابی بود
باکی تقلا کنان خودشو کنار کشید و تقریبا داد زد:به من دست نزن!...نمیدونم تو چه مرگت شده ولی هرچی هست خوده قبلیت نیستی...
استیو دکمه های پیرهنش رو با یه حرکت پاره کرد و گفت:خودمم...مگه چون یه اشتباهی کردم قرار نیست که دیگه نتونم ازت لذت ببرم...
باکی همونطور که آهسته عقب میرفت گفت:من نمیخوام...حق نداری تا وقتیکه من نخوام دست بهم بزنی!..
استیو لبخند شیطانی زد,سپس با یه حرکت باکی رو گرفت و رو به قفسه ی سینه ش روی میز خمش کرد
باکی تقریبا داد زد:ولم کن استیو!...
استیو پیرهنشو درآورد,دور دهن باکی پیچید,از آستینای پیرهنش گرفت و باعث شد دهنش بسته بمونه...
نوار چسب رو از کشوی میز برداشت و چنددور دور دستای باکی پیچوند...
باکی با ناله سعی میکرد سروصدا کنه,تقلا میکرد خودشو باز کنه ولی دربرابر زور استیو ناتوان بود
استیو با یه دست آستین های پیرهنی که دهن باکی رو باهاش بسته بود رو گرفت و با دست آزادش شلوار خودشو تا زانو پایین کشید,سپس شلوار و باکسر باکی رو هم پایین برد و نگاهی به باسن سفید و خوش تراشش کرد,لب هاشو لیسید و اسلپ محکمی بهش زد
باکی تکونی خورد,با وجود پیرهنی که دهنشو بسته نگه داشته بود گفت:ای..اینکارو...ن..نکن...اس..استیو...خواهش..میکنم..
استیو,چونه ی باکی رو گرفت,پشتش خم شد,طوریکه قفسه سینه ی استیو,کمر باکی رو لمس کرد,بوسه ی کثیفی رو لب هاش گذاشت و زمزمه کرد:اگه صدات دربیاد..داد بزنی...یا هرکار دیگه ای فقط به خودت ظلم کردی...
سپس لاله ی گوشش رو گاز زد و لاو بایتی روی گردنش به جا گذاشت
باکی از درد گاز گرفتن های استیو ناله های کوتاه میکرد,استیو زبونش رو روی کمر باکی کشید,آستین های پیرهنشو پشت سر باکی محکم گره زد,با هر دو دست اسلپ محکمی به باسنش زد,سپس با ناخن هاش رد های قرمزی روی اون پوست سفید به جا گذاشت,باکی سعی میکرد ناله هاشو خفه کنه تا زنده بمونه,هرچند هنوزم نمیدونست استیو دقیقا چه مرگش شده...
استیو انگشتشو با آب دهنش خیس کرد و روی ورودی باکی تنظیم کرد,بدون مکث انگشتشو وارد سوراخ تنگش کرد
باکی ناله ای کرد و چشاشو بست و پلکاشو روهم فشار داد
استیو انگشتشو تا ته وارد سوراخ گرمش کرد,انگشت دومش رو هم واردش کرد, باکی سرشو تکون داد و ناله ش بیشتر شد
استیو همونطور که دوتا انگشتاشو داخل سوراخش عقب جلو میکرد گفت:نگفتم صدا نکن؟... مثل اینکه تهدیدمو جدی نگرفتی...
سپس انگشت سومش رو هم واردش کرد, باکی فریاد خفه ای کشید, استیو سرعت عقب جلو کردن انگشتاشو زیاد کرد و همزمان با اینکار خم شد و لاو بایت هایی روی کمر باکی به جا میذاشت,با دست آزادش هم دیک سفت شده ی باکی رو هندجاب میداد...
انگشتاشو بیرون کشید و دیک خودشو تو دست گرفت,تحریک شده بود و همین باعث شده بود تا دیکش سفت شه,رگ های متورم دوروبر دیکش بیرون زده و عطش وارد شدن به اون سوراخ تنگ باکی داشت میکشتش
کمر باکی رو چنگ زد, روش خیمه زد و دیکشو بدون معطلی واردش کرد,درد تموم بدن باکی رو لرزوند,ناله ای از درون وجودش بیرون اومد,استیو دستشو سمت موهای باکی برد,دور انگشتاش حلقه زد و به پشت کشیدشون...
گردن باکی با این کار استیو با درد به پشت خم شد
استیو سرعتشو بیشتر کرد,صدای خیس بهم خوردنشون و ناله های شکسته ی باکی تنها چیزی بود که شنیده میشد
ناله هاش که بیشتر شد,به همون نقطه ی حساسش عمیق تر و محکم تر ضربه زد,اشک از گوشه ی پلکش ریخت,درد شدیدی داشت ولی استیو بی توجه به دردی که تو وجود کسی که مثلا عاشقش بود پیچیده بود,ضربه های پی در پی بهش میزد
وقتیکه احساس کرد باکی تا اومدنش کم مونده,ازش بیرون کشید,با لبخند گفت:نمیذارم حالا حالا ها بیای...
سپس همونطور که از موهاش گرفته بود سمت دیوار کشیدش
راه رفتن برای باکی سخت بود و مطیعانه دنبال استیو کشیده میشد,آخرین توانشو ریخت تو پاهاش و سعی کرد سمت در فرار کنه ولی استیو چنان محکم دستشو گرفت و سمت خودش کشید که دستش دراومد,صدای جابه جا شدن استخوناش تو فضای اتاق پیچید
دردشو میخواست با فریاد بیرون بده ولی استیو پرید و دهنشو محکم گرفت,پارچه ی دور دهن باکی رو دوباره سفت کرد و بلندش کرد
دستشو نمیتونست تکون بده و دردش دوبرابر از قبل شده بود
موهاشو دوباره تو دست گرفت و سرشو به دیوار کوبوند
مایع غلیظ و گرمی از پیشونیش سرازیر شد
استیو دوباره دیک ملتهبشو که از سرش پیرکام میریخت رو دست گرفت و واردش شد,موهاشو انقدر کشید تا سر باکی روی شونه ی استیو قرار گرفت,بعد همونطور که با دست نیپل هاش رو میکشید سرعتشو بیشتر کرد,بدن باکی لرز شدیدی کرد و اومد,استیو هم اومد و کام داغش رو با فشار داخل باکی خالی کرد
سپس موهاشو ول کرد,باکی نمیتونست روی پاهاش وایسته,افتاد زمین.....
YOU ARE READING
Re-cut
Horrorاکیپ ۹ نفره شون برای پول،وارد یه بازی(اتاق فرار) میشن اما هر مرحله از قبلی سخت تر و وحشتناک تره تا جایی که کم کم به مرگشون ختم میشه و نقاب از چهره ی بعضیا برداشته میشه ... کاراکتر ها : استیو،باکی،تونی،لوکی،ثور،ناتاشا،پیترو،واندا،شارون ژانر: اسلشر/د...