Part 60

68 10 0
                                    

رنسوم:بجنب ثور نوبت توئه!
باکی:چشاتو باز کن ثور الانه که چراغا خاموش شه باید دقت کنی عددو ببینی!
تونی به میله ی دور گردنش اشاره کرد و گفت:رو اینجا زوم کن ببینیش
لحظه ای بعد چراغا خاموش شدن و خیلی سریع دوباره روشن شدن
ثور وحشت زده گفت:هیچی نتونستم ببینم!طول میکشه چشمم به تاریکی عادت کنه اون لعنتیو ببینم!
رنسوم:اگه نبینیش هممون بخاطر تو به فاک میریم
استیو:احتمالا به رنگ سبز باشه چون بیشتر رنگای شبرنگ به اون رنگن...لازم نیست چشمت عادت کنه ثور فقط باید تمرکز کنی یه لحظه ای ببینیش
ثور آب دهنشو قورت داد و گفت:خیلی خب باشه!
همون لحظه برای بار دوم چراغا خاموش شدن
ثور همونطور روی میله ی دور گردن تونی زوم کرده بود
و عدد رو دید
چراغا روشن شدن
رنسوم:بگو که دیدیش!
ثور:آره..ولی یبارم میخوام ببینمش مطمئن شم
استیو:یه فرصت دیگه داری یبار دیگه م با دقت نگاش کن
برای بار آخر چراغا خاموش شدن ولی قبل از اینکه بتونه عدد رو ببینه چشمش به دیوار پشت سر تونی افتاد که با رنگ شبرنگ نوشته بود (کسی که جلوته رییسه)
چراغا روشن شدن
استیو:ثور عدد چند بود؟
ثور تو شوک بود,نمیتونست چیزی که خونده بود رو باور کنه
ممکن نبود....ولی چرا؟شایدم بود...
این تونی بود که پیشنهاد ورود به بازیو بهشون داد
این تونی بود که برای اومدنشون پافشاری کرده بود
ولی چرا؟...به چه دلیل؟...
شاید مربوط به عشق پنهانش با استیو بود....ولی...
ناگهان یچیزی به ذهنش اومد...اگه تونی رییس باشه...
پس اون قاتل لوکیه...
رنسوم داد زد:چرا نمیشنوی ثور؟یالا عدد لعنتیو بگو!
تونی:میخوای بمیریم؟بگو دیگه!
ثور با چشمای به خون نشسته به تونی نگاه کرد
شاید با این کارش باعث شکستن دستش میشد ولی میتونست ذره ای از دردی که تونی به لوکی داده بود رو تلافی کنه
رنسوم:عدد چیه؟ده یالا بگو دیگه
باکی:معطلی چی هستی ثور؟
تونی:چیکارمیکنی؟عددو بگو قبل از اینکه بمیریم!
ثور کمی به جلو خم شد و زمزمه وار گفت:بذار اول یکم تفریح کنیم قاتل عوضی...
تونی خشکش زد,ثور فهمیده بود...ولی از کجا؟چطوری؟
همون لحظه دستگاه های دور مچ دست ثور شروع به چرخیدن کردن
و میله ی دور گردن تونی شروع به تنگ شدن کرد
تونی وحشت زده طوریکه فقط ثور بشنوه گفت:نه..نه ثور اونطوری که میگی نیست...خواهش میکنم
ثور:خفه شو روانی...برو دعا کن دستام بسته س وگرنه با دستای خودم میکشتمت....بذار حداقل یکم زجرکشیدنتو ببینم...
استیو داد زد:داری چه غلطی میکنی ثور؟اون عدد کوفتیو بگو
ثور سکوت کرده بود,داشت از خفه شدن تدریجی تونی لذت میبرد
اونقدر محو افکار مرگ لوکی و نفرت از تونی شده بود که متوجه شکستن مچ دستش نشد,دستگاه اونقدر مچ دست راستش رو به سمت مخالف پیچونده بود که دستش شکست
اونقدر عصبانی بود که خونش به جوش اومده و هیچ دردی براش مهم نبود....
صدای خورد شدن استخوانای مچش تو فضا پیچید
استیو وحشت زده داد زد:ثور؟..ثور چت شده؟
رنسوم:عقلتو از دست دادی؟
باکی:چرا هیچکاری نمیکنه؟
تونی که حس کرد تنفسش رو به قطع شدنه رو به ثور گفت:آره...من لوکیو کشتم!...حقش بود...حق توام مرگه!
از مچ دست ثور,استخونای شکسته ش بیرون زده بود و خون ازش شره میکرد,به تونی لبخندی زد و بلند داد زد:تونی رییسه!
سکوت مرگباری بر فضا حاکم شد
استیو ناباورانه به زمین خیره شده بود
باکی لب پایینش رو گاز گرفت,بالاخره افشا شد...
رنسوم چشماشو محکم بست و فحشی زیرلب داد
تونی آخرین نفساشو نگه داشت و با نفرت غلیظی به چشمای ثور خیره شد
مچ دست چپ ثور هم درحال شکستن بود
میله ی دور گردن تونی اونقدر سفت شده بود که تا دقایقی دیگه باعث بی هوشیش میشد و کمی بعد به کام مرگ میکشوندش
باکی:ثور...ثور عددو بگو
ثور غرید:نه میخوام بمیره!
رنسوم:اونموقع خودتم میمیری
ثور:مهم نیست ولی میتونم شاهد مرگ این جونور باشم
استیو از شوک بیرون اومد,گفت:ث..ثور..خواهش میکنم عددو بگو...بعدا حلش میکنیم...
ثور:گفتم نه!
تونی از آخرین ذرات جونی که تو بدنش مونده بود استفاده کرد و انگشت فاکش رو نشون ثور داد
باکی:حق با توئه ثور...عددو نگو بذار بمیره!
استیو:چی؟باکی قبول دارم چیزی جز زجر و مرگ بهمون نداده ولی مردنش اینطوری خوب نیست اول باید دلیل اینکارشو بپرسیم بعد بهش چیزیو بدیم که به دوستامون داد
مچ دست دیگه ی ثور هم با صدای وحشتناکی شکست
درد تا مغز استخونش رو سوزوند
دلش میخواست عدد رو فریاد بزنه ولی از طرفی هم خونخواهی عشقش رو میخواست....
صدای بوق ساعتش بلند شده بود
نفساش به شماره افتاده بودن,ولی حداقل یچیزیو میدونست...اینکه با مرگش به لوکی میرسید...
گفت:مثل یه حیوون بکشیدش...
سپس عددو فریاد زد: ۸
میله ی دور گردن تونی باز شد
بوق ساعت ثورخفه شد و همون لحظه صدای ترکیدن قفسه ی سینه ش فضا رو پر کرد

Re-cutWhere stories live. Discover now