Part 21

149 27 2
                                    

استیو مشت لوکی که داشت رو صورتش پیاده میشد رو تو هوا گرفت و داد زد:بسه لوکی..الان بحث های مهم تری داریم!
لوکی هم مثل خودش داد زد:بحثی مهم تر از اینکه با باکی چیکارکردی؟
استیو محکم تر از قبل داد زد:مهم تر اینه که کدوم کثافتی به حریم خصوصی من تجاوز کرده و از کارام فیلم گرفته!
ثور دستی به شونه ی استیو زد و گفت:الان بنظرم مهم اینه که بری آرومش کنی نه اینکه اینجا وایستی دعوا کنی
استیو زیرچشمی نگاهی به باکی,که گوشه ای تو خودش جمع شده بود انداخت
دست لوکی رو ول کرد و سمت باکی رفت,باکی عقب نکشید و همونطور به زمین چشم دوخته بود
استیو دست دراز کرد و موهای باکی رو پست گوشش برد
با فکر کردن به اینکه چه کارایی با تنها عشقش کرده بود,بغض گلوش رو فشار میداد
گفت:ب..باکی..عزیزم..من...
حاله ی اشکی که جلوی چشماش بود رو نادیده گرفت و ادامه داد:میدونی که من مریض بودم!...بخاطر تو رفتم هزارجور دکتر و روانشناس...خودت یادته که روزی چندجور قرص میخوردم...ولی تهش خوب شدم!..باکی...من چند ماهی هست حالم خیلی خوبه و دور اون کارا نمیرم....
دستای باکی رو گرفت و ادامه داد:من اونکارو باهات نکردم..قسم میخورم نکردم....
باکی به چشمای استیو نگاه کرد و گفت:کی اون شب داشته ازمون فیلم میگرفته؟
استیو متعجب از پرسش باکی,گفت:نم...نمیدونم...شاید شب قبلش که بیرون بودیم..یکی...یه دزد...وارد خونمون شده دوربینو جاساز کرده...
باکی کمی مکث کرد و ناگهان وحشت زده به استیو زل زد,جلو خم شد و در گوشش چیزی زمزمه کرد که باعث شد لستیو هم همرنگ گچ دیوار بشه
ثور:اگه اختلاتاتون تموم شد میشه تشریف بیارین؟من میخوام بزنم رو اسمم
استیو ترسش رو مخفی کرد و بلند شد,باکی رو هم بلند کرد
باکی رو به بقیه گفت:کاری ندارم کی تو زندگی هممون دوربین گذاشته و فیلماش چطوری داره الان پخش میشه...ولی اینم بگم من با استیو ۳ سال زندگی کردم...۳ سالی که مریض بود...درد و سختی زندگی باهاشو تحمل کردم,بخاطر من رفت هزارجور دکتر...و میخوام بگم الان حالش خوبه...
رو به استیو گرد و ادامه داد:میدونم اون مرد تو نبودی...
استیو با خوشحالی مخلوط با غم لبخندی زد
ثور روی اسم خودش زد و ویدیو ی مربوط بهش پخش شد
(فلش بک ثور)
در زد و وارد اتاق شد
یکی که کت و شلوار سیاه تنش بود و بخاطر تاریکی هوا,چهره ش مشخص نبود پشت میز نشسته بود
ثور روی صندلی جلوش نشست و با خنده گفت:اونا خیلی احمقن!
مرد روی صندلی هم خنده اس کرد و گفت:به دقتش باهوشم میشن!
ثور پاشو روی پاش انداخت و گفت:اونا برای پول هرکاری میکنن!ما همیشه برنده ایم
مرد پاکت سیگارشو برداشت و سیگاری از توش روشن کرد,گفت:حواست باشه کسی متوجه نشه...
ثور:للکی میترسی!...عشق پول کورشون کرده هرکاری بگیم میکنن...
مرد پکی به سیگارش زد
ویدیو استپ شد
ثور ساکت مونده بود و عرق میریخت
استیو گفت:چرا وایستاد؟...یکی درستش کنه!
لوکی قدمی عقب رفت...
بقیه بهش نگاه کردن
لوکی با وحشت به تونی زل زده بود
تونی متعجب گفت:چی...چیشده لوکی؟
لوکی با صدای لرزونش گفت:تو...توهم..از اون..مارک سیگار میکشی....
تونی:آم...ام.خب این چه ربطی داره؟...من
ناتاشا:یعنی میخوای بگی اون تو نیستی؟؟؟!!!
تونی قاطعانه گفت:خدایا معلومه که نه!
همون لحظه ویدیو پلی شد
ثور چراغا رو روشن کرد و گفت:میرم پیتزا سفارش بدم بعدم میام نقشه ها رو میکشیم...
چهره ی مرد کاملا واضح زیر نور چراغ مشخص شد...
اون مرد تونی بود...

Re-cutDonde viven las historias. Descúbrelo ahora