ثور دستی به پشت گردنش کشید و کلافه گفت:چرا دوباره خوابم برد؟
تونی:خب...خسته بودی...منم خوابیده بودم!
رنسوم سمتشون اومد و گفت:نمیخواین برین برادر منو پیدا کنین؟
ثور شوک زده به رنسوم زل زد و گفت:مگه استیو زنده س؟
تونی نگاهی سرشار از خشم نثار رنسوم کرد و گفت:اهه راستش...یه کاغذ پیدا کردیم که روش نوشته بود استیو زنده س!
ثور:چرا نمیریم پیداش کنیم؟
تونی:چیزه...ما نمیدونیم کجاس...باید به راهمون ادامه بدیم تا پیداش کنیم
ثور به باکی نگاه کرد و گفت:شنیدی باکی؟استیو زنده س!
باکی سری تکون داد و گفت:میدونم
ثور با خودش فکرکرد که هرسه تاشون مشکوک میزدن و نمیتونست دلیلش رو هم بفهمه...
تونی از جا بلند شد و گفت:بریم استیو رو پیدا کنیم...
رنسوم:منم بیام؟
باکی نگاهی به رنسوم انداخت
تونی:آره چرا که نه هرچی تعدادمون بیشتر باشه بهتره!
ثور:فکرمیکردم استیو برات مهم نیست!
رنسوم پوزخند زد و گفت:استیو نه...ولی چیزای مربوط به استیو برام مهمه!
باکی نفس عمیقی با صدا بیرون داد و سمت در رفت
ثور:منظور چی بود؟
رنسوم خندید و گفت:مهم نیست!
درو باز کردن و وارد اون راهروی باریک شدن,بعد از گذشتن ازش دوباره وارد همون راهروی مزخرف همیشگی شدن
تونی جلوتر از همه میرفت تا مثلا اوضاع رو بررسی کنه....
ثور وسط میرفت و رنسوم و باکی پشت همه
رنسوم پچ پچ وار گفت:خیلی برای دیدنش ذوق داری!
باکی:آره دارم!
رنسوم پوزخندی زد,گفت:میدونی چیه...ازت متنفرم!
باکی لحظه ای نگاهش کرد و بعد بدون حرفی به راهش ادامه داد
رنسوم:دیدی؟وقتی گفتم ازت متنفرم بهم گوش دادی ولی الان هزاربارم بگم عاشقتم نمیشنوی!
باوی عکس العملی نشون نداد و فقط راهشو میرفت
رنسوم دستاشو مشت کرد و زمزمه کرد:مثل الان!.......
کیلیان:برو دیگه منتظر چی هستی؟
پیترو:ولی شماها چی؟
راملو:ما طوریمون نمیشه اگه کارتو درست انجام بدی!
کیلیان سمت پیترو رفت و گفت:ببین منو,ما بخاطر نجات پیدا کردن از اینجا داریم دستور رییسارو زیر پا میذاریم!گفتن تورو بکشیم ولی نکشتیمت فقط واسه اینکه بری و کمک بیاری!
راملو:تا جایی که میتونی با ماشین دور میشی تا برسی به شهر اولین پاسگاهی که دیدی گزارش میدی میاریشون اینجا
پیترو:چقدر طول میکشه؟
راملو:با نهایت سرعت برونی یه ساعته تو شهری
کیلیان دست پیترو رو گرفت و به همراه راملو آهسته از اتاق بیرون رفتن,بعد از رد شدن از راهروی میانبر به بیرون رسیدن
راملو سمت ماشین رفت,درو باز کرد,از بازوی پیترو گرفت و داخل ماشین هلش داد
کیلیان در ماشینو بست و گفت:بهت اعتماد کردیم نکشتیمت گذاشتیم بری ولی برگردی و نجاتمون بدی!
راملو:ولی اگه برنگردی...باید از سایه ی خودتم بترسی!
پیترو:برمیگردم...چندساعتم دووم بیارین...
کیلیان به سقف ماشین زد و گفت:برو...
پیترو ماشینو روشن کرد و سریع سمت جاده خاکی رو به شهر روند و دور شد
راملو:فکرمیکنی کار درستی کردیم؟
کیلیان موهاشو عقب زد و گفت:نمیدونم...فکرکنم آره........
تونی آهسته گفت:هیسسس...ساکت باشین...درو باز کنم
سپس دستشو سمت دستگیره برد و آهسته درو باز کرد....
اولین چیزی که به چشمشون خورد
این بود
مرحله ی نهم/مرگ یا زندگی
سپس گاز بی هوش کننده ای پخش شد
وقتی گاز از بین رفت,تونی ماسک رو از روی صورتش برداشت
و با دیدن رنسوم که پخش زمین بود گفت:اه گندت بزنن خوبه بهش گفته بودم قراره چی بشه!!
ولی همون لحظه کسی با میله ی آهنی پشت سر تونی زد و باعث شد زمین بیفته
راملو میله رو زمین انداخت و با کیلیان بالای سرش ایستادن
راملو:بذار یکم درد واقعی رو حالیشون کنیم...
کیلیان:وسایلا آماده ن؟
راملو:معلومه که هستن!...

YOU ARE READING
Re-cut
Horrorاکیپ ۹ نفره شون برای پول،وارد یه بازی(اتاق فرار) میشن اما هر مرحله از قبلی سخت تر و وحشتناک تره تا جایی که کم کم به مرگشون ختم میشه و نقاب از چهره ی بعضیا برداشته میشه ... کاراکتر ها : استیو،باکی،تونی،لوکی،ثور،ناتاشا،پیترو،واندا،شارون ژانر: اسلشر/د...