یک روز

283 69 36
                                    

خمیازه کشیدم و آماده شدم چشمامو ببندم و بخوابم تا فردا خسته نباشم ولی انگار کاوه نمیخواست اجازه بده چون دستش از لای کش شلوارم رد شد و رفت داخل! با تعجب نگاش کردم، دیدم چشماش میخندن. ناخودآگاه لبخند زدم و گفتم-داری چیکار میکنی؟
خندید و آروم گفت-شیطونی؟

منم دستامو بردم داخل شلوارش و دور باسن سفت و عضله‌ایش پیچیدم و با نیش باز گفتم-منم بازی...
و شروع کردم به بوسیدنش و خیلی زود فهمیدم این بازی قرار نیست به نفع من پیش بره! کاوه رسماً داشت با فشار دادن و مالیدن من لذت میبرد و تنها چیزی که نسیب من میشد یه باسن به سفتی سنگ بود پس دستامو کشیدم بیرون و بردم سمت شکمش تا حداقل یکم حال کنم باهاش... دروغ چرا با عضله‌های شکمش خیلی هم حال میکردم!!! هرچند با چیزی که به ذهنم رسید ازین کار هم دست کشیدم و بوسیدن کاوه رو متوقف کردم.


-میگم...
کاوه-سنگ کاغذ قیچی؟
-نه... فقط... بیا یه کار جدید انجام بدیم.
کاوه-چرا که نه؟ چی میخوای؟
-چیزه... خب... میشه اسپنکت کنم؟
کاوه شوکه گفت-چی؟
-خو چی میشه بزاری؟
کاوه-لابد بعدش هم باید ددی صدات کنم؟
مظلومانه گفتم-بدم نمیاد... ولی انتخابش با خودته!
یهو اون نگاه شوکه تبدیل شد به یه نگاهه موذیانه.
کاوه-اگه سنگ کاغذقیچی رو ببری قبول میکنم.
-اگه نبرم چی؟
کاوه-خب... اون تو باید ددی صدام کنی! و هرچی گفتم گوش بدی... و شاید تنبیه هم بشی چون بیبی خیلی شیطونی هستی...
-پیاده شو باهم بریم! هنوز که سنگ کاغذ قیچی نکردیم.


کاوه-اوکی. سنگ کاغذ قیچی!
من سنگ آوردم و کاوه کاغذ...
-تا سه بریم!
کاوه-اوکی. سنگ کاغذ قیچی...
-من کاغذ آوردم و کاوه قیچی..!
-شت!
کاوه-فک نکنم لازم باشه تا سه بریم عزیزم.
-اوم... کاوه...
کاوه-فکر کنم باید ددی صدام کنی! مگه اینکه بخوای تنبیه شی عزیزم.
-فاک...
کاوه-نچ نچ نچ..‌. چه پسر بدی!.
-غلط کردم... دیگه نمیخوام اسپنکت کنم!
کاوه-بخوای هم نمیتونی...

-چیکار کنم؟
کاوه-برای شروع میتونی لباساتو دربیاری!
-خودم در بیارم؟؟؟
کاوه-بله!
زیر لب گفتم-پس لباسامو درمیارم و میکنم تو کونت...
کاوه-شنیدم!!!
-خو گفتم که بشنوی...
کاوه-هنوز لباسات تنته و تنبیهت هرلحظه سنگین‌تر میشه.
تی شرتمو درآوردم و گفتم-کاشکی فقط خودمو میزدم به خواب و ...
کاوه-خیلی حرف میزنی!!!

و کمک کرد شلوارمو دربیارم. غر زدم-خودت چی؟
کاوه-فعلاً که راحتم.
و باکسرمو هم درآورد.
-حداقل چراغ خوابو خاموش کن...
کاوه-نه... میخوام کامل ببینمت.


و نشست وسط پاهام.
کاوه-هوم...
و کمرمو گرفت و بلندم کرد... دستامو دور گردنش حلقه کردم و در گوشش گفتم-خیلی بدجنسی... میدونی؟
کاوه-بدجنس؟ اذیتت کردم؟
سر تکون دادم و گفتم-خب... پیشنهاد خودم بود پس نمیتونم شکایت کنم!
کاوه-ببخشید که اذیت شدی.

We Might Be Dead By TomorrowWhere stories live. Discover now