یک روز سگی

220 53 69
                                    

سختههههه! خیلی سخت... اینکه همزمان چشمت به یه بچه‌ی کله‌خراب باشه و در عین حال با وجود اینکه از عصا استفاده میکنی و تعادلت نصف تعادل یه فرد عادی هم نیست یه قلاده با یه سگ گنده کله خراب هم دستت باشه و هی دنبالش کشیده بشی...
-مواظب باش یه وقت ماشین میاد آرش...
آرش-چشششششم...
چشامو چرخوندم... همش از تو ماشین پارکو میدیدم و به نظرم می‌رسید که چقدر به خونه نزدیکه..! حالا که پیاده بودم میفهمیدم خیلی‌ هم دوره.

وقتی رسیدیم نزدیک بود از خوشحالی زانو بزنم و گریه کنم!!!
آرش من برم دوچرخه سواری کنم؟
-برو... اون بستنی‌فروشی رو میبینی اونجا؟ از اون دور‌تر نمیری چون نمیتونم خوب ببینمت فهمیدی؟
آرش-بعله!
-ببینم نیستی میام دنبالت و مستقیم بر میگردیم خونه و این دفعه اول و آخرمون میشه!
آرش-بااااشه...
-با غریبه‌ها حرف نمیرنی.
آرش-چشم.
-اوکی. خیلی خودتو خسته نکن بعدش بیا سردین رو ببر یه دوری بزنه.
آرش-خودت ببر خب!
-خسته شدم بچه‌جون... دو ساعته این خنگولک داره منو دنبال خودش میکشونه.
آرش-هان... باشه!

و رکاب زنان دور شد... منم روی اولین نیمکت نشستم و سردین بعد یکم کشمکش وقتی بالاخره فهمید من بلند بشو نیستم آروم گرفت و یه گوشه کنارم نشست.
-آفرین سگ خوب خودم... یکم منتظر آرش بمونیم خب؟ تشنته عزیزم؟
از کوله‌ام بطری و کاسه آب سردین رو که واسه این مواقع بود در آوردم و واسش یکم آب ریختم. یکم نشستم که یهو سر و کله یه پسربچه پیدا شد.

پسر کوچولو اول یکم از دور وایساد و سردین رو نگاه کرد و بعد از من پرسید-عمو میشه یکم بیام جلوتر؟
لبخند زدم-بیا کوچولو...
دوباره پرسید-میشه نازش کنم؟
یه نگاهی به سردین انداختم که آروم بود و حالت دفاعی نداشت و گفتم-آره‌....
و خودم قلاده سردینو سفت چسبیدم‌. درسته در مقابل آدما خیلی لوس و آروم بود ولی باز یکوچولو نگران بودم. بچه کم کم اومد جلو و شروع کرد به حرف زدن با سردین و همزمان که سرشو ناز میکرد پرسید-اسم هاپوتون چیه؟
-سردین.

خندید و گفت-سلام سردین. من اردلانم. عمو نژاد سردین چیه؟
-سگ بومیه.
اردلان-هوم... نمیدونم.
-نمیدونی بومی یعنی چی؟
اردلان-نه! ولی چندتا سگ بلدم‌. بولداگ... چیهواهوا... ژرمن شپرد... رتریر... شیتزو... دوبرمن... پیتبول... پاگ... دالمیشن...
با توجه به سنش اطلاعات خوبی داشت. اگه از من میپرسیدن دو سه تا نژاد بیشتر به ذهنم نمیرسید نهایتاً میگفتم سگ خالدار!!!
-اونام نژادهای خوبی‌ان. ولی منظور من از سگ بومی سگ بومی ایران بود که تو خیابون میبینی.
اردلان یکم فکر کرد و یهو گفت-یعنی سگای ولگرد؟.
کلمه سگ ولگرد برام زیاد جالب نبود ولی با بچه بحث نکردم.

-آره...
اردلان-واو... سردین تو سگ بومی خیلی قشنگ و خوش شانسی هستی! عمو چرا یه سگ بومی داری؟
-خب... پسرم وقتی توله بود از خیابون نجاتش داد. پاش آسیب دیده بود. الآن خوب شده...
اردلان-خب چرا بعد خوب شدنش برش نگردوندین تو خیابون؟
-چون دوسش داریم!
اردلان-هوم...

We Might Be Dead By TomorrowDonde viven las historias. Descúbrelo ahora