کاوه-عزیزم، نمیخوای بیدار شی؟
از زیر پتو پرسیدم-ساعت چنده؟
کاوه-پنج.
-وقت دارم برو میخوام بخوابم.
کاوه-دیرمون میشه.
و سعی کرد پتو رو از روم بکشه.
غر زدم-خو چرا مجبورم کردی بخوابم هان؟
کاوه-گفتم خستهای یه چرت بزن نگفتم به خواب زمستونی برو..!
چشامو باز کردم و پرسیدم-لاله اومد؟
کاوه-آره.
-آرش راحت رفت باهاش؟
کاوه-از خداشم بود.
فکرشو میکردم، آرش دیوونهی استخر خونهی لاله بود.
-کاشکی خدافظی میکردم باهاش.
کاوه-اونم اومد ازت خداحافظی کنه دید خوابیدی بیدارت نکرد.چپ چپ نگاش کردم تا یادش بیاد تقصیر خودشه که من بر خلاف روال همیشگیم این ساعت از روز خوابیدم. فهمید...
کاوه-باشه تقصیر منه! حالا پاشو قرارمون ساعت شیشه دیر میشه. میخوای کنسلش کنم؟
-نههههه... این میشه دفعه سوم اگه کنسل کنی بیخیال ماشین میشم.
دفعه اول که به خاطر خرابکاری آرش تو مدرسه بیخیالش شدم، دفعه دوم واسه کاوه یه کاری پیش اومد و نمیدونم چرا فکر میکرد اگه نباشه نمیشه و نمیتونم!!! پس سرخود کنسلش کرد، این سومین بار بود.کاوه-دوش میگیری؟
-نه... بریم بیایم بعد. صبر کن زود لباس میپوشم.
هوا خیلی سرد نبود و این باعث خوشحالی بود چون پوشیدن لباسهای گرم مثل کاپشن و پالتو استفاده از عصا رو برام سخت میکرد. یه هودی نرم و خوشرنگ انتخاب کردم و پوشیدم، البته فقط چند ثانیه بابتش خوشحال بودم، یهو یادم افتاد قراره با کاوه باشم و این مدت خواه ناخواه یاد گرفته بودم کنار کاوه هرطور میلم میکشه لباس نپوشم. برای کاوه مهم نبود و منم سعی میکردم خیلی از خودم دور نشم ولی باز دور لباسای کهنه و راحتم رو خط کشیده بودم.-کاوه؟
کاوه-هوم؟
-لباسم مناسبه؟
کاوه-خیلی بهت میاد.
-نگفتم خوبه یا قشنگه! گفتم مناسب جایی که میریم هست یا نه؟
کاوه-ما که با ملکه اینگیلیس قرار نداریم! خیلی هم خوبه.
یکم دیگه چپ چپ نگاش میکردم چشمهای بیچارهام چپ میموندن!
کاوه-باز چیشده؟
تصمیم گرفتم نگم ازینکه خودش همیشهی خدا انقد خوشتیپه ناراحتم چون دروغ چرا خودم خیلی باهاش حال میکردم پس لبخند زدم و عصاهامو برداشتم-هیچی. بریم.تو ماشین از کاوه پرسیدم-زنگ بزنم به لاله؟
کاوه-بزن.
شماره لاله رو گرفتم.
لاله-سلام دارا.
-سلام. خوبین؟
لاله-من خوبم، آرش هم خوبه... با بچهها تو استخرن وگرنه گوشیو میدادم با خودش حرف بزنی.
-سرما نخوره؟
لاله-چیزی نمیشه... مثل اینکه بچههای منم هستن!!!
-آره... ببخشید. یکم نگرانم، بداخلاقی نمیکنه؟
لاله-نه اصلاً. خیلی خوب با لیا و دیار جور شده.یه نفس راحت کشیدم-خوبه... ممنونم.
لاله-به جای این حرفا از وقتت استفاده کن و با داداشم خوش بگذرون.
لبخند زدم-باشه.
لاله-بعداً شیرینی ماشینتو بهم بده.
خندیدم-باشه شکمو.
لاله-من برم. فعلاً...
خداحافظی کردم و با خیال راحت گفتم-خوب بودن.
کاوه-خوبه...
ESTÁS LEYENDO
We Might Be Dead By Tomorrow
Romanceتو روشنی قلب منی؛ خودم را به هدر ندادهام!... 🌿 Give me all your love now 'Cause for all we know We might be dead by tomorrow... 🌿 #هپی_اند #happy_end By:imrockcandy🍭