یک روز

159 50 36
                                    

خودمو زدم به خواب. ولم کنن برن... ولم کنن برن...
آرش-دارا دوباره خوابید.؟
کاوه-فکر کنم.
آرش-بیدارش کنم؟
کاوه-نمیخواد. خسته‌اس بزار یکم بیشتر بخوابه.


و اینجوری شد که بیرون و سرکار رفتن رو پیچوندم و تو خونه موندم، در کمال تعجب کاوه آرش رو هم با خودش برد. فکر میکردم تا ظهر کلی وقت دارم پس سر فرصت دوش گرفتم و چون سرم گیج میرفت یکم صبحونه خوردم و بالاخره گوشیمو برداشتم زنگ بزنم به البرز! بله البرز! نه پس زنگ میزنم به کاوه؟ عمراً! چشامو واسه کاوه خیالی چرخوندم و شماره البرزو گرفتم.

البرز-سلام سلااام!
-یکی اینجا کبکش خروس میخونه.
البرز-یکی اینجا دیشب عروسیش بوده!
خندیدم-خوبه که خوشحالی.
البرز-تو چی؟ همه چی خوبه؟
-البته!
البرز-سر کاری؟
-نه موندم خونه خسته بودم. کاوه رفت آرشو هم با خودش برد. امروز مدرسه نداشت لابد بردتش خونه مامان.

البرز-لابد؟
-صبح خواب بودم رفتن.
البرز-و هنوز به کاوه زنگ نزدی؟
-اوم، نه!؟
البرز-چیشده؟
-چرا فکر میکنی چیزی شده؟
البرز-خودتو نزن به اون راه! معلومه که چیزی شده! کاوه اذیتت کرده؟ یا قهر کرده باز؟

-البرز تو رو خدا یه روز بعد عروسیت بیخیال من شو.
البرز-حرف میزنی یا پاشم بیام؟
-اوکی! هنوز بابت اون شب عصبانی بود، منم عصبانی شدم، دیشب که اومدیم خونه تحویل نگرفتمش، صبحم خودمو زدم به خواب.
البرز-اون شب همون شبیه که من داشتم میبوسیدمت؟
-اوهوم.
البرز-نچ... تقصیر من شد که.

-بیخیال. اصن مسئله خاصی نبود خودم تقریباً یادم رفته بود کاوه هی بزرگش میکنه!
البرز-نه جونم یخورده حق داره.
-البرز؟ تو تو تیم منی یا کاوه؟
البرز-معلومه که تیم تو. فقط میخوام بیخودی گارد نگیری تا ماجرا بزرگ‌تر ازین نشه‌.
-دیگه بزرگ شده. در ضمن، تو یدفعه دیگه سکس توی بفرست برام تا پاشم بیام بالاسرت به شیش روش سامورایی بگامت!

البرز-یا خود خدا! دقیقاً با سکس‌توی‌ها چیکار کرده که تو تا این حد بی ادب شدی؟
-چرا تا میگم ف تا فرحزاد میری؟
البرز خندید-تو خیلی ساده‌ای. خوندنت راحته.
-خفه شو.
البرز-خب ازین به بعد خودت داری میای دیار کفر خریدن این چیزا آسونه. دیگه بقیشو میسپرم دست خودت.
-لطف میکنی!

البرز-خب حالا چیکار کرده؟
-چرا فکر میکنی ریسک میکنم و بهت میگم؟
البرز-خیلی خری! من که پیش کاوه نم پس نمیدم!
-میدونم. دفعه قبلی هم تو نم پس ندادی. به هرحال بیا مسائل تو شرتی منو کاوه بین خودمون بمونه.
البرز-خیله‌خب. منم تا ابد تو خماری میمونم!
-بمون! از وقتی متاهل شدی فوضولتر شدیا!
البرز-کلاً یه روزه..!

-همون دیگه... آزاده کجاست؟
البرز-آزاده؟ همینجا کنار من نشسته.
-پیش آزاده سرتو کردی تو کون من؟
البرز خندید-از کجا میفهمه؟
-دعا کن نبینمت.
البرز هارهار خندید-ولی من خیلی دلم میخواد ببینمت.
-همینجوری لاس میزنی باهام که آزاده شب عروسیش تیکه میندازه دارم دامادو ازش میقاپم!

We Might Be Dead By TomorrowHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin