یک روز

238 56 161
                                    

-یه سوال بپرسم؟
کاوه-میخوای بپرسی تقلب کردم یا نه؟ گفتی زیر حرفت نمیزنی! شیر اومده...
چپ چپ نگاش کردم-کی گفته من میخواستم اینو بپرسم؟
کاوه-خب بپرس!
یکی نیست به منه خنگ بگه حداقل از قبل فکرشو کن که بعد انکار کردن به من من نیفتی و خودتو ضایع نکنی!
-من... من... میخواستم بپرسم... اه انقد حرف زدی یادم رفت!!!
کاوه یه نگاه خر خودتی من تو رو نشناسم که باید برم بمیرم تحویل من داد ولی بحثو ادامه نداد. منم با پررویی تمام وانمود کردم چیزی نشده و به روی مبارکم نیاوردم که معنی نگاهشو کاملاً فهمیدم. هرچند با شعوری که بعدش نشون داد قشنگ شرمندم کرد.


کاوه-خب... پشیمون شدی؟ اشکالی نداره‌ اگه حسش نیست یا میخوای تاپ باشی فقط باید بگی! بالاخره دیشب هم من تاپ بودمو نمیخوام بهت فشار بیارم.

-میگم... من یجوری رفتار میکنم انگار با باتم بودن خیلی مشکل دارم؟
کاوه-قبلش، وسطش یا بعدش؟
-مگه فرق می کنه؟
کاوه-بعله که فرق میکنه. قبلش قیافه ناراضی به خودت میگیری انگار اگه تاپ بودی قرار بود تختو بشکونی!

-هی..! یجوری نگو که بهم بر بخوره‌...
کاوه-باشه‌.
-خب؟
کاوه-خب؟
-ادامه‌اش؟
کاوه-اهان... اگه ادامه بدم بهت بر میخوره.

چشامو چرخوندم و گفتم-خیله‌خب... سعی میکنم بهم بر نخوره.
کاوه-خب... وسط سکس خیلی بهت خوش میگذره!
-از کجا میفهمی؟
کاوه-معلومه دیگه! سر و صدات بیشتر میشه و کمتر جلوی خودتو میگیری و زودتر ارضا میشی! بازم بگم؟
خجالتزده گفتم-خیله خب فقط ادامه بده...
کاوه-آهان. آخرش ترکیبی میزنی!
-یعنی چی؟
کاوه-یعنی گاهی نشون میدی خوشت اومده و تشکر میکنی گاهی هم میگی ای بد نبود و بهم میفهمونی هنوز دلت میخواست تو تاپ باشی.


چقد دنگ و فنگ داشتم! و چقدر قابل پیشبینی بودم! الآن میفهمیدم چرا گاهی دهن باز نکرده کاوه جوابمو میده..‌.
-هاه... هاها...
کاوه-واسه همین میگم تو بگو میخوای چیکار کنی؟ من همون کارو انجام بدم.
یه نفس عمیق کشیدم و زل زدم تو چشماش. فاصلمون کم بود و دیدن صورتش و چشمای آروم و لبخند قشنگش ازین فاصله‌ی کم لذت بخش بود و آرومم کرد.

لبخند زدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و پیشونیمو به پیشونیش چسبوندم.
-واقعاً فرقی نمیکنه همینکه با تو باشم برام کافیه. و اینکه یه نکته‌ای رو جا انداختی...
کاوه-چی؟
-وقتی تو تاپی من بیشتر لذت میبرم ولی یه حس خوب دیگه هم هست!
لبخند زد-چی؟
-هوم... وقتی تو کنترلو به دست میگیری خیلی خوشم میاد! وقتایی که خودمو کامل بهت میسپرم رو دوست دارم.


کاوه با تموم وجودش خندید طوری که چشماش هلالی شده بودن. منم خندیدم‌... کاوه خوشحال بود. چرا نمیخندیدم؟
کاوه-میدونستی خیلی دوستت دارم؟
خندیدم-معلومه! ولی من بیشتر دوستت دارم!
کاوه-نخیر! من بیشتر دو...
با بوسیدن لبهاش دهنشو بستم و وسط بوسه با شیطنت گفتم-من بیشتر... حالا لطف کن و به فاکم بده!!! انقد محکم که فردا نتونم بشینم باشه؟

We Might Be Dead By TomorrowWhere stories live. Discover now