میدانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم
دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد
تا به من ثابت کند
در تاریکی، همهی ما شبیه به هم هستیم.
فئودور داستایوفسکی
قسمت اول: اگه مسابقه رو ببری،نجاتت میدم!
کرهی جنوبی، سئول، کلاب گابیا
" امشب قراره چو و اون چینیه با هم مسابقه بدن؟" مرد روسی که کت و شلوار طوسی خوش دوختی به تن داشت، این سوال رو از بغل دستیش پرسید و به جمعیت حاضر در سالن نگاهی انداخت.
" آره... اسمش چی بود؟ کانگ؟ سانگ؟"
" وانگ."
" اوه! آره وانگ...این فامیلی چرا باید نصیب بازنده ای مثل اون بشه؟" مرد، که لئو سیدورو نام داشت، این رو گفت و پک عمیقی به سیگار برگش زد. چشم هاش به دنبال دیدن چهره ای آشنا در سالن همایش میچرخید. هنوز جای شخصی بین حاضرین خالی بود و این جای خالی، بیشتر از تمام شلوغی سالن به چشم میاومد.
زنی که کنارش نشسته بود، سیگاری بین لب های سرخ و تحریک کننده اش گذاشت و سمت لئو برگشت. نگاه اغوا گرانه ای بهش انداخت و سرش رو با ظرافت سمت مرد خم کرد. لئو هم متقابلا خم شد و سیگار زن رو با سیگار خودش روشن کرد.
دودی که از سیگار زن خارج شد، به آرومی بالا رفت، به صورت لئو خورد و محو شد. شاید اولین کلمه ای که برای توصیف این صحنه به ذهن مخاطب میرسه،شهوت انگیز باشه. اما بین این دو نفر،چیزی به اسم شهوت وجود نداشت. اون ها تشنه به خون همدیگه بودند و نفرت عمیقشون رو از هم پشت نقابی از بی تفاوتی و لبخند های تصنعی پنهان میکردند.
با این حال، یک نگاه به چشم های هر دوی اون ها برای فهمیدن احساس درون قلبشون کافی بود. چشم ها هرگز دروغ نمیگفتند.
زن سرش رو به عقب صندلی تکیه داد و چشم های سبزش رو به صندلی خالی ای در ردیف اول، به فاصلهی چند صندلی از خودش دوخت. گفت:" معنیش میشه پرنس. احتمالا یه ربطی به خاندان سلطنتی داره. شاید چهل نسل قبلش به یکی از امپراطوری های چین برمیگرده. میدونی که، اون زمان فقط خانوادهی سلطنتی چنین اسامی ای رو روی فرزندانشون میذاشتن." و دستش رو برای برداشتن گیلاس مشروبش دراز کرد.
مرد که به مچ دست باریک همراهش خیره شده بود، با بی تفاوتی گفت" هوم!" و بعد دوباره پکی به سیگارش زد" بهرحال این وضعیت الانش رو توجیه نمیکنه جنا،که داره مثل یه موش خیابونی کثیف واسه شندرغاز با این غول بیابونی ها میجنگه! امشب محاله زنده از اینجا بره بیرون. گفتی چند سالشه؟"
ESTÁS LEYENDO
𝑷𝒓𝒂𝒈𝒎𝒂
Misterio / Suspenso𝕻𝖗𝖆𝖌𝖒𝖆 𝚈𝙸𝚉𝙷𝙰𝙽 (𝙱𝙹𝚈𝚇) -KN شیائو ژان مجال فکر کردن یا حرف زدن رو از ییبو گرفت" من رو تو شرط بستم." انگشت شستش رو با ملایمت روی لب های ییبو کشید. نگاهش حالا به لب های نیمه باز ییبو دوخته شده بود، انگار که میخواست انگشتش رو تو دهن ییبو...