****
نگاه دیگهای دور تا دور اتاق انداخت و بعد، همراه با چمدون و کولهش، از پلهها پایین رفت. استرس مثل خوره به جونش افتاده بود. انگار حالا که داشت خونه رو ترک میکرد، اون هم بدون پدر و مادرش، تازه به عمق فاجعه پی برده بود.
وسایلش رو نزدیک در گذاشت و به سمت مادرش برگشت. آنه روی مبل نشسته بود و سعی داشت جلوی اشکهاش رو بگیره. هری کنارش قرار گرفت و خودش رو بزور توی آغوشش جا کرد.
+مام... طبیعیه که خیلی ترسیدم؟آنه موهاش رو نوازش کرد. نگاهش رو روی جز به جز صورتِ زیبای پسرش میچرخوند. معلوم نبود دوباره کِی بتونن هم دیگه رو ببینن.
آنه-البته که طبیعیه عزیزدلم! ولی من برات خوشحالم.نظرِ پدرت رو که حسابی جلب کرده. درکل هم من چیزِ بدی راجع به سیلور ریور نشنیدم.هری کمی چرخید و به چهرهی مادرش زل زد.
+به شنیدهها نمیشه اعتماد کرد مام، لویی هم میگفت چیزی راجع به اوضاع اینجا نشنیده!
آنه لب گزید و با صدای آرومی زمزمه کرد: هری بیاحتیاطی نکنی؟ فراموش نکن که با آلفات با احترام رفتار کنی. هرچقدر هم خوب و فهمیده باشه، بازهم یه آلفاست. اونها اصلا طاقت بیاحترامی رو ندارن.هری سرش رو تکون داد.
+حواسم رو جمع میکنم. ولی اگر به خاطرِ این میگی که لویی صداش میکنم... خودش گفت.
آنه دستش رو روی صورتِ هری کشید. سخت داشت تلاش میکرد گریههاش رو برای بعدِ رفتنِ هری نگه داره.
آنه-خیلی دلم برات تنگ میشه عسلم. خیلی مراقب خودت باش، خب؟هری بوسهای روی دستِ مادرش کاشت.
+منم دلم براتون تنگ میشه.
صدای دزموند، باعث شد نگاههاشون به سمتِ آلفا بچرخه.
دزموند-هری خوب حواست رو جمع کن. با کی گرم میگیری، با کی حرف میزنی، تو اونجا کسی رو نمیشناسی پس راجع به هرکسی که بهت نزدیک میشه، باید نظرِ آلفات رو بدونی!جلوتر اومد و روی مبلِ مقابلشون، نشست.ادامه داد: کله شق بازی درنیاری! اگر گفت فلان جا نرو یا فلان کار رو نکن، حرفش رو گوش بده. داری واردِ یه جای کاملا جدید میشی، تنها کسی که اونجاست و میتونه ازت محافظت کنه، آلفاته، پس حسابی مراقبِ رفتارت باش، خب؟
هری لبِ پایینش رو اسیر دندونهاش کرد و سر تکون داد. خودش کم استرس داشت، اونها هم بهش اضافه میکردن! با به صدا دراومدنِ زنگِ در، متوجه شدن که وقتِ رفتن رسیده. همگی ازجا بلند شدن و دزموند رفت تا در رو باز کنه.
هری بارِ دیگه، توی آغوشِ مادرش حل شد.
آنه-خوشحالم که زین هم باهات میاد! میدونی، این یه جورایی شبیهِ معجزه میمونه! خیالم راحته تنها نیستی. هری بهم قول بده شیطنتی نکنی که خودت و زین رو توی دردسر بندازی، باشه عزیزم؟ محتاط و سنجیده رفتار کن. کاری نکنی آلفات از رفتارِ نرمش پشیمون بشه.
VOUS LISEZ
A Whole New World(L.S/Z.M)
Fanfiction🌤Let me share, this whole new world, with you(: ⭕️Complete⭕️ خوشحالم که به بوکم سر زدی🤍 این یه امگاورسه که کاپلِ غالبش، لری هستن💙💚 🔞دارای محتوای بزرگسالان من روشام و ممنونم که همراهمی🍓