22

716 130 208
                                    

****

_درحالِ حاضر هیچ ایده‌ای برای معنیِ خوابت ندارم هری، ولی ازت میخوام که با هیچکس راجع بهش حرف نزنی، خب؟
چشم‌های درشتِ هری، ترسیده خیره شد به آلفا.
+فکر میکنی این چیزِ بدیه؟

لویی دستش رو فشرد.
_نه بیبی، فکر نمیکنم چیزِ بدی باشه، ولی احساس میکنم اگر بینِ خودمون بمونه، بهتره، باشه؟
"بینِ خودمون" ، بینِ خودش و آلفاش! چیزی که فقط اون دو نفر میدونستن و قرار بود مثلِ یه راز بینشون بمونه! اینا حسِ خوبی داشتن.

لبِ پایینش رو توی دهنش کشید و بعد رهاش کرد. خیلی جزئی سرش رو تکون داد.
+باشه، بینمون میمونه.
آلفا دست پشتِ سرش گذاشت و پیشونیش رو بوسید.
_بریم صبحانه.

****

توی محوطه چرخ میزد و به اطراف نگاه میکرد؛ از کنارِ کسایی که اونجا هرکدوم مشغول به کاری بودن، رد میشد و وقتی بهش احترام میذاشتن، سری تکون میداد و لبخند میزد. دونفر همراهیش میکردن برای سرکشی به اوضاع.
اونها خوش برخورد بودن و اگر سوالی داشت، میتونست ازشون بپرسه.

کم کم داشت به پشتِ عمارت نزدیک میشد، اونجا محلِ تمرینِ گارد بود. سر و صدای زیادی میومد و احتمالا بخاطرِ این بود که داشتن مبارزه میکردن یا همچین چیزی!؟
جلوتر رفت که آنا گفت: لونا بهتره مراقب باشین. اونجا خطرناکه!

سرش رو به سمتش چرخوند.
+چرا؟ مگه ما نباید به همه جا سر بزنیم؟ خب اینجا هم یکی از همونجاهاست دیگه!
آنا- نه منظورم اینه که... دارن تمرین میکنن و اینا، یکم خطرناکه.

هری مشکوک نگاهش کرد و بعد ادامه داد: اگر دوست نداری بیای، میتونی اینجا بمونی. تیم، تو هم اگه میخوای، میتونی بمونی، خودم میرم و برمیگردم.
تیم فورا جواب داد: نه لونا، من همراهتون میام!

هری شونه بالا انداخت و به راهش ادامه داد، البته که هردوی اونها پشتِ سرش اومدن! وظیفه‌ی اونها همراهیِ لونا تحتِ هرشرایطی بود.
وقتی جلوتر رفتن، هری جمعیتِ نسبتا زیادی رو دید که جمع شدن و سروصدا از همون قسمته. تعجب کرده بود و کمی جلوتر رفت.


یک نفر متوجهِ حضورش شد و با صدای بلند اعلام کرد: لونا اومدن، لونا اینجا هستن، برین کنار... برین کنار از سرِ راه.

راضی از وضعیت، جلوتر رفت. لویی بهش گفته بود چطور باید صحبت کنه، لارا هم چیزهای مهمی رو بهش تذکر داده بود، پس صداش رو صاف کرد و سعی کرد جمله‌هاش در شأنِ لونا باشه.
+شما نباید مشغولِ تمرین باشین؟ برای چی اینجا جمع شدین؟

تنِ صداش متوسط ولی لحنش محکم بود.
یکی جواب داد: دوتا از بچه‌ها دعواشون شده لونا، داشتیم جداشون میکردیم.
ابروهای هری بالا پریدن.
+دعواشون شده؟ چرا؟ سرِ چی؟

A Whole New World(L.S/Z.M)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang