67

280 59 46
                                        

****

لویی توی دفترش بود. داشت آخرین خساراتی که بهشون وارد شده بود رو بررسی میکرد.
تعداد کسانی که بهشون پناه می‌آوردن، هرروز بیشتر میشد و این کم کم داشت از کنترل خارج میشد.

اونها از قبل آماده شده بودن اما توقع همچین تعداد زیادی رو نداشتن. کانکس‌ها و همچنین غذای ذخیره‌ایشون رو به اتمام بود. از طرف دیگه، آلفا میدونست کم کم بخاطر جمعیت زیاد، اختلافات و درگیری‌ها بین افراد شروع میشه و این تازه اولِ بدبختیه!

باید یه فکری میکرد، باید زودتر فاتحه‌ی این جنگ رو میخوند. کاغذهای آشفته رو کنار زد تا آخرین نامه‌ی جاسوسش رو پیدا کنه.

اون تونسته بود مقر اصلی لُرد رو پیدا کنه.
لویی پشت نقشه‌ی بزرگی که روی میز وسط اتاق بود، قرار گرفت. چشم‌هاش به سرعت اطراف اون نقطه رو جست و جو میکردن. باید تمام شرایط و احتمالات رو درنظر میگرفت.

قسمت‌هایی که مدنظرش بود رو روی نقشه علامت زد.
کاملا غرق در افکارش بود که در به ضرب باز شد.
زین- آلفا! لویی... مادرت... مادرت حالش خوب نیست!

چشم‌های آلفا گشاد شدن. الان اصلا آمادگیش رو نداشت. به سرعت قدم برداشت و به سمت اتاق مادرش دوید.
_هری رو خبر کن!

از دیروز که دزموند و آنه به عمارت رسیده بودن، هری و لیزا اکثر وقتشون رو اونجا بودن. واکنش اونها با دیدن لیزا واقعا دیدنی بود! هری نگران بود اما خانواده‌ش، دختر کوچولوشون رو پذیرفتن، با آغوش باز و مهربونی!

زین در زد و منتظر موند.
دست‌های کوچیک لیزا، در رو باز کردن.
لیزا-عمو زینی! پاپا عمو زینی اینجاست!

هری با هربار شنیدنِ پاپا از زبون لیزا، یکدور میمرد و زنده میشد. با ذوق گونه‌ی دخترش رو بوسید و بعد با همون لبخند بزرگ، به زینِ آشفته نگاه کرد.
+داداش! چه خبر شده؟

زین دستی توی موهاش کشید. پلک‌هاش رو تند تند بهم زد و گفت: حالِ جوانا بد شده، برو پیش آلفا.
لبخند در ثانیه از صورت پسر پر کشید.
+چی؟

حتی صبر نکرد، زین رو کنار زد و قدم‌های بلند و سریعش، به سمت اتاق جوانا پرکشیدن. لویی! فاک الان اصلا وقت خوبی نبود!

به اتاق رسید و دیدنِ لاتی، فیزی و تیلور که لاکی رو بغل کرده بود و پشت در ایستاده بودن و صورت‌هاشون خیس از اشک بود، بدترین چیز بود!
+چیشده؟ لویی کجاست؟
دیر رسیده بود؟

تیلور اشاره کرد که لویی داخله و هری بدون مکث خودش رو توی اتاق پرت کرد.
+جی!
لبخند پر مهری صورتِ رنگ پریده و بشدت لاغرِ جوانا رو پوشوند.

A Whole New World(L.S/Z.M)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz