آرامش...
اگر تهیونگ میتونست یه کلمه رو در وصف این لحظه به کار ببره قطعا همین رو انتخاب میکرد.
زیر هوای بارونی داخل ماشین، با ملایمت همدیگرو میبوسیدن تا دلتنگی این هفته رو برطرف کنن.صدای قطرههای بارون بین آهنگ ملایم kiss me اد شیرن که از ضبط ماشین در حال پخش بود گم میشد.
Lie down with me
And hold me in your armsجونگکوک دستشو داخل موهای نرم پسر فرو برد، صورتشو بیشتر بهش چسبوند و لباشو کمی محکمتر مکید.
دستهای تهیونگ روی بازوهاش نشست.
بخاطر این عادت شیرین پسر، بین بوسه لبخندی روی لب جونگکوک نقش بست.سرشو مقداری کج کرد و با اشتیاق بیشتری جواب بوسههای تهیونگ رو داد.
And your heart's against my chest
your lips pressed to my neckزبونشو بین لبهای تهیونگ کشید، تهیونگ بدون اینکه مقاومتی بکنه لباشو از هم فاصله داد، با ورود زبون داغ جونگکوک به دهنش نالهی ضعیفی کرد.
I'm falling for your eyes, but they don't know me yet
هر لحظه حرارت و تنش بینشون بالاتر میرفت.
جونگکوک بدن تهیونگ رو به خودش فشار میداد و بوسه رو عمیقتر میکرد.And with a feeling I'll forget, I'm in love now
چشمهای تهیونگ با شنیدن این قسمت آهنگ نیمه باز شد.
من الآن عاشقم...از اون فاصلهی نزدیک به صورت جونگکوک نگاه کرد.
چشماش بسته بود، نفسهای عمیق میکشید و انگار غرق خوابی سرشار از آرامش بود.Kiss me like you wanna be loved
You wanna be loved
You wanna be lovedلبهای تهیونگ برای چند لحظه متوقف شد.
با تردید دستشو از روی بازوی جونگکوک برداشت و به سمت قفسهی سینش برد، وقتی ضربان شدید قلبشو زیر سر انگشتهاش حس کرد نفس کشیدن رو از یاد برد.This feels like falling in love
Falling in love
We're falling in loveچندبار پلک زد و با ناباوری به جونگکوک خیره موند.
متوجه شد طی این مدت بینشون احساس عمیق و رویایی، فراتر از تمام تصورات دیوانه واری که سالهای نوجوانیش داشت شکل گرفته.
YOU ARE READING
☃️Snowman(KookV)🔞
Fanfictionجونگکوک معلم تهیونگه و تهیونگ عاشقش میشه، اما نمیدونه که اون مرد به نیویورک اومده تا انتقام مرگ زن و بچشو از پدر تهیونگ بگیره... . . . "ساعت ۴ صبح... خیابونای خلوت و سفیدپوش منهتن... سکوتی که با صدای خندههای شیرین تهیونگ شکسته میشد... با خوشحالی زی...