![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. ممه رویت شد 🤭
همین کوکیو بدون تتو و با موهای بلوند تصور کنین میشه آقای معلمی که این قسمت تهیونگو به فاک میده 😁🤣
بفرمایید پارت طولانی:
❄️❄️❄️❄️
تهیونگ در انتظار جونگکوک سرشو به پنجره تکیه داد.
درست چند دقیقه بعد از رفتنش خورشیدی که درحال غروب کردن بود پشت ابرها گم شد و بارون ملایمی شروع به باریدن کرد.
پنجره رو باز گذاشت تا هوای تازه وارد اتاق بشه.
لبخندی روی لبش نشست، عاشق بوی خاک خیس و صدای بارون بود...
این آب و هوا اولین تجربهی عشق بازیش رو رمانتیک و خاطره انگیز میکرد.
لبشو مضطربانه جوید و به مردمی که تو خیابون چترهای رنگارنگشونو باز میکردن خیره موند.
ثانیهها رو میشمرد و بینشون دنبال چتر مشکی جونگکوک میگشت.اما یک دفعه یادش افتاد اون با خودش چتری نبرده.
کمی نگرانش شد.
سردش نشه؟
چرا دیر کرد؟
کاندوم خریدن انقدر طول میکشه؟نفسشو بیرون فرستاد و ساعتو چک کرد.
زمان زیادی آهسته میگذشت.
از پنجره فاصله گرفت، مقابل آینه ایستاد و خودشو نگاه کرد.میخوام خودم اون یونیفرمو از تنت دربیارم...
با تداعی شدن حرف جونگکوک تو مغزش موهای تنش سیخ شد.
دستشو روی قفسه سینه خودش کشید و دکمههاشو لمس کرد.
پس اونم یکی از مرداییه که فانتزی یونیفرم مدرسه داره؟
اوه خدای من...آب دهنش رو قورت داد.
اونم درمورد جونگکوک توی ذهنش فانتزی داشت...فانتزیای مختلفی که حتی از داشتن بعضیاشون خجالت میکشید...
سرشو به چپ و راست تکون داد.
نه... امروز نباید بهشون فکر میکرد.امروز اولین بارشون بود و همه چیز باید درست پیش میرفت.
سعی کرد اتفاقاتی که قراره چند دقیقه دیگه رخ بده تو مغزش تصویرسازی کنه.
یعنی قراره چطور باشه؟

YOU ARE READING
☃️Snowman(KookV)🔞
Fanficجونگکوک معلم تهیونگه و تهیونگ عاشقش میشه، اما نمیدونه که اون مرد به نیویورک اومده تا انتقام مرگ زن و بچشو از پدر تهیونگ بگیره... . . . "ساعت ۴ صبح... خیابونای خلوت و سفیدپوش منهتن... سکوتی که با صدای خندههای شیرین تهیونگ شکسته میشد... با خوشحالی زی...