Chapter 71

1.2K 140 149
                                    


"تو پسر حرامزاده‌ی ند استارکی مگه نه؟"

جان اسنو با دلخوری روشو برگردوند و دور شد.

تیریون گفت:
"رنجوندمت؟ متاسفم. ولی بهرحال که حرومزاده‌ای خب!"

"ند استارک پدر منه..."

تهیونگ درحالیکه روی تخت لم داده بود و گیم آو ترونز تماشا میکرد پاپکورن بعدیو داخل دهنش انداخت.

در واقع امشب قرار نبود زمانش رو اینطوری پای تلویزیون به بطالت بگذرونه.

اون واقعا کتاباشو آورده بود و قصد داشت خیلی جدی درس بخونه!!!

اما نمیدونست چرا و چگونه... درست دو دقیقه بعد از باز شدن کتاب فیزیک، تلویزیون اتاقش کاملا تصادفی و بدون هرگونه دخالت روشن شده بود!

و به دنبالش هم باسنش در اقدامی کاملا خود مختار، پسرو از مقابل میز مطالعه بلند کرد و مقابل تلویزیون نشوند!!!

واقعا تقصیر تهیونگ نبود! شاید توسط موجودات ماورایی تسخیر شده بود!

شاید هم در اثر سکس لذت بخشی که چند ساعت قبل توی دفتر جونگکوک داشت کنترل باسنش رو از دست داده بود.

البته تنها باسنش نبود، دستش هم بصورت کاملا اتفاقی کتابا رو بست و بجاش یه پاپکورن برداشت!

تهیونگ واقعا بی‌گناه بود و اصلا و ابدا هیچ نقشی در این قضیه نداشت‌...

همونطوری که مثلا محو دیالوگ‌های سریال بود با گوشه‌ی پا جزوه‌ی خاک خورده و فراموش شده‌ای که لبه‌ی تختش قرار داشت روی زمین شوت کرد تا از دیدش کامل خارج بشه.

دیدن دفتر و کتاب بهش عذاب وجدان میداد و لذت تماشای سریال رو ازش میگرفت.

تیریون مقابل جان اسنو ایستاد.
"ولی همسرش لیدی استارک مادرت نیست... بخاطر همین حرومزاده‌ای!"

فک جان اسنو از شدت حرص منقبض شده بود‌، نگاهشو به نقطه‌ی دیگری دوخت.

تیریون طعنه زنان ادامه داد:
"بذار بهت یه نصیحتی بکنم حرومزاده!
هیچوقت چیزی که هستی فراموش نکن...
بقیه‌ی دنیا که فراموشش نمیکنن!
پس تو هم با افتخار مثل یه زره بپوشش...
اینطوری دیگه نمیشه ازش برای آسیب زدن بهت استفاده کرد..."

"آخه تو دیگه از حرومزاده بودن چه کوفتی میدونی؟"

"تمام کوتوله ها از دید پدرشون یه حرومزادن..."

تهیونگ پاپکورنو داخل دهنش چرخوند و باهاش بازی کرد، اخمی روی پیشونیش نشست.

برای لحظاتی تحت تاثیر اون جملات قرار گرفت، اما با شنیدن صدای زنگ مبایلش از فکر و خیال بیرون اومد.
گوشیشو از زیر بالشت برداشت.

☃️Snowman(KookV)🔞Where stories live. Discover now