⭕️هشدار (این چپتر حاوی صحنه های دلخراش زیادی است.) هشدار⭕️
~: شو به نظرم بهتره که در مورد اون انگشترا به لرد یه توضیحی بدی، الان دیگه دو تا ازون ها در دست دشمنه!
خب این موضوع واقعا انقدری مهم بود که مادرش ۱۲ نیمه شب به استراحتگاهش بیاد. شو سرش رو روی زانوی مادرش گذاشت، چشمهاش رو بست و بعد با صدای فوق العاده مظلوم و پشیمونی حرف زد.
+: مامان جونم..... ببخشید حق با تو بود.... من نباید انقدر زود به اونا اعتماد میکرد و همچین چیزی براشون میساختم....
شو جزو بدترین دسته از آدمها بود، اونا هر کاری که دلشون میخواست میکردن و در اخر به خاطر قیافه و لحن مظلومشون حق بازخواست رو از بقیه میگرفتن!
~: امیدوارم ازین به بعد بفهمی که من الکی ۶۳ سال زندگی نکردم، همش تجربست!
الهه ها با اینکه جسم فانی داشتن ولی به خاطر انرژی معنوی زیاد و قدرتهاشون عمر طولانی تری رو نسبت به انسان ها تجربه میکردن. مثلا در حالت عادی هر الهه برجسته تا ۲۰۰ ۲۵۰ سال عمر میکرد و بانو جن جو هنوز نسبتا جوون محسوب میشد.
شو چشماش رو باز کرد و در حالی که به بازی انگشتاش باهم نگاه میکرد لبهاش رو جلو داده بود.
~: تو بغلم شبیه پسر بچه هایی ولی بعد مشخص میشه با آدمهای زیادی رابطه داشتی... کدوم رو باور کنم؟
+: زیاد نبودن.... شو مامان رو ناراحت کرده؟
درسته که شوهمیشه لوس بود ولی این مرحله از لوسیش فقط وقتی مریض بود منجر به کتک خوردن نمیشد!
~: مامان همیشه فکر میکرد با شو دوسته ولی مثل اینکه شو دوست نداره همه چی رو به مامانش بگه...
شو خودش رو به شکم مادرش مالید و بیشتر شبیه به بچه گربه ها شد.
+: شو دوست دارههه، فقط خجالت میکشید بگه! ازین به بعد قول میده همه چی رو بگه..
جن جو موهاش رو نوازش کرد و لبخند مهربونی بهش زد.
~: پس چطوره که از الان شروع کنیم؟ ازینکه رهبر یو باهات اونجوری رفتار کرد خیلی ناراحت شدی مگه نه؟ احساساتت رو از مامان قایم نکن...
شو دوباره به بازی کردن با انگشتهاش برگشت.
+: اوهوم.... احساس میکردم قلب و قفسه سینم تیر میکشه... راستش... راستش.... من جدایی های بدتر ازینم داشتم، یبار یه دختره بهم سیلی زد فقط به خاطر اینکه با دوستش صمیمی رفتار کرده بودم! حسود عقده ای.....
یکی دیگه هم بود که تو صورتم تف کرد..... باورت میشه اینسری به خاطر این بود که من فقط میخواستم دوستانه ازش جدا بشم؟ میگفت باهاش بازی کردم.... عجب احمقی!!
در هر صورت میخوام بگم با اینکه توقع نداشتم هائو اینقدر عوض شده باشه ولی خوبیش اینه که اینسری تحقیر نشدم!
جن جو با عصبانیت سیلی ای به پیشونی شو زد و هد بند قرمزی بهش هدیه داد.
~: چرا پسر من باید اجازه بده اینجوری باهاش رفتار بشه؟ اون عوضی ها فکر کردن کین؟
شو با اینکه کتک خورده بود همچنان به غر غر های مادرش لبخند میزد.
+: مامان اینجوری نباش.....
~: چجوری؟
+: ازونایی که تا دوست دختر پسرشونو میبینن میگن دختر خوبی نیست....
اینطور نبود که من بی تقصیر بوده باشم ولی خب اونا هم زیاده روی کردن دیگه.....
فکر کنم مشکل از منه، هر کسی رو انتخاب میکنم آخرش بهم صدمه میزنه...
~: حرفای مضخرف نزن تو چه مشکلی میتونی داشته باشی؟ اونا یه مشت در*یده بودن که باید توسط من ادب بشن!
شو بلند قهقهه زد
+: درسته، پسر شان جن جو چه مشکلی میتونه داشته باشه نه؟
بعد از یک دقیقه که خنده هاش تموم شد با دودلی از بغل مادرش بیرون اومد و کنارش نشست.
+: مامان یه چیزی بپرسم راستشو میگی؟
جن جو کمی متعجب شد ولی بروی خودش نیاورد.
~: تو تا حالا از من دروغ شنیدی؟
+: نه آخه.... مامان تو از قبل این جریان با لرد آشنا بودی درسته؟
مادرش با شک سری به نشونه تایید تکون داد.
+: از کجا میشناختیش؟
اون فقط سکوت کرد و شو میدونست این یعنی هیچوقت در این موضوع به جوابی نمیرسه.
+: به زندگی گذشتم مربوطه درسته؟
حالا جن جو کنترلی رو واکنشهاش نداشت.
تعجب و ترس در صورتش لی لی بازی میکردن و هر کدوم از هم پیشی میگرفتن؛ شو لبخندی به این بازی بچگونه زد.
+: میدونم که نمیتونی راجبش حرف بزنی.... فقط میخوام بدونم که من...... آدم بدی بودم؟
جن جو دستهاش رو دو سمت صورت شو گذاشت و با جدیت و اطمینان باهاش مخالفت کرد.
~: تو در گذشته هر کسی که بودی، هر کاری که کردی این هیچ ربطی به الان تو نداره! شان شویی که جلوی من نشسته پسر منه، برادر کوچولوی برادر و خواهراشه و همینطور یه نویسنده فوق العادست که از قضا طبیعت تو دستهاش رام شده!
میخوام بدونی هر اتفاقی که بیوفته تو تو قلب من عوض نمیشی، شعار خانوادگیمون چیه؟
YOU ARE READING
مرگِ ققنوس
Fantasyگاهی وقتا مشکل از ادما نیست مشکل از زمانیه که با هم آشنا شدن مثلا من برای عاشق تو شدن یکمی دیر کردم، یکمی بیشتر از نهصد سال . وقتی که عشق من برای روح پر از زخم تو چسب زخم کوچیکی بود تصمیم گرفتم زخم های بیشتری در تو به جا بگذارم؛ تموم احساسات تو بای...