دستش رو زیر چونهش زد و بغ کرده به تهیونگی خیره شد که بی اعتنا به همه چیز، درحال کار کردن بود.
هوسوک بعد بردن سفارش مشتری، چرخید تا پشت کانتر برگرده که با جونگ کوک رو به رو شد.
رد نگاهش رو گرفت و با رسیدن به تهیونگ، ابرویی بالا پروند.
جونگ کوک با گذاشته شدن قوطی آبجو مقابلش، قفل نگاهش رو شکست و به هوسوک نگاه کرد.
هوسوک درحالی که قوطی رو باز میکرد، کنارش نشست و گفت:
_ مهمون من.
_ نه... مشتری داریم._ چقدرم تو به مشتری ها میرسی، یا یهو توی افق محو میشی... یا مثل الان قفل تهیونگ میشی!
لب گزید. فکر نمیکرد کسی بفهمه!
بدون اعتراض دیگهای، بطری رو باز کرد و یه قلپ ازش خورد.
_ چیشده؟... حالت خوب نیست مگه نه؟ حتی رایحهتم تلخ شده.
جونگ کوک بعد هیتش، بدون هیچ دلیل و توضیحی، دیگه از پوشاننده استفاده نمیکرد. شاید بخاطر این بود که... حالا با وجود تهیونگ یکم بیشتر احساس امنیت میکرد؟!
_ هیونگ میدونی که اگر کنترل دست گرگامون باشه... هیچی از اتفاقات اون لحظات نمیفهمیم...
بی خیال سر تکون داد:
_ خب آره، طبیعیه.
و یه قلپ دیگه آبجو خورد._ من توی هیتم کنترلم دست گرگم بود.
هوسوک مکثی کرد.
_ تهیونگ هم بعد از هیتم به کل عوض شده... ازم دوری میکنی... چرا؟!
و حرصی سمت هوسوک چرخید.هوسوک اول به تهیونگی که با لبخند با مشتری حرف میزد نگاه کرد و بعد به جونگ کوک خیره شد.
'اون چیزی که تو فکرمه که نیست... مگه نه؟'
' نه بابا... اگر اونطوری بود که جونگ کوک باید چند روزی لنگ میزد...'
' ولی قضیه مشکوکه!'
جونگ کوک کلافه به صندلی تکیه داد:
_ حتی تو هم نمیدونی جریان چیه... چرا نباید ماها یادمون بیاد وقتی گرگمون رو کاره چه غلطی کرده؟!... هیونگ؟... یه وقت یه غلطی نکرده باشم که بنده خدا ترسیده باشه؟!چشمی تو کاسه چرخوند:
_ خفنترین غلطی که بتونی تو هیتت بکنی اینه که بهش بدی!کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:
_ بعدشم... اگر اینطور باشه کدوم خری بخاطر همچین پیشنهادی اونم از امگایی مثل تو که خوشگل و خوش هیکله ناراحت میشه؟! مگه عقیمه!جونگ کوک حیرت زده سمتش چرخید و آروم غرید:
_ هــیـونگ! آروم!... مردم میشنون.شونه بالا پروند:
_ بشنون... بیست و سه سالته ولی هنوز اولینت رو نگه داشتی... من جای امگات دارم سکته میکنم!جونگ کوک لب ورچید:
_ خودت خیلی وقته جفتت رو پیدا کردی حالا به من تیکه میندازی؟... من اولینم رو نگه داشتم واسه آلفام.
YOU ARE READING
King Of Emotions (VKook)
Fanfictionکاپل اصلی: ویکوک. کاپل فرعی: سپ«یونگی تاپ» و ناممین. خلاصه: تهیونگ پادشاه کره جنوبیه و ده سالی هست که دنبال جفت حقیقیشه... چی میشه که وقتی با یونگی، دوست و محافظش، قایمکی رفته بیرون، پسر امگایی رو کنار دوست پسر هیونگش ببینه که شدیدا از پادشاهی که خو...