Part 22 "Jinx!!"

10.7K 1.5K 506
                                    

وارد اتاقش شد و سمت میزش قدم برداشت.
این روزا حتی شب ها هم نمی‌خوابید... نه که نخواد... یا انقدر کار داشت که فرصتی برای خواب پیدا نمی‌کرد... یا انقدر فکر و خیال که اجازه‌ی گرم شدن پلکاش رو نمی‌داد.

تقه‌ای به در خورد و قبل اینکه دهن باز کنه تا اجازه بده، در‌اتاق باز شد.

عصبی چرخید:
_ مگه من بهت...
با دیدن جیمین که فقط سرش داخل اتاق بود، حرفش توی گلو خفه شد.

جیمین ریز ریز خندید:
_ آره اجازه ندادی... ولی من برای ورود به اتاق آلفام و همسر آینده‌م نیازی بهش ندارم!

کامل وارد اتاق شد و سمت نامجونی که حالا کمی لبخند به لب داشت رفت.

قبل اینکه نامجون چیزی بگه یا حرکتی کنه، بغلش کرد و سرش رو روی سینه‌ی پهنش گذاشت:
_ دلم برات تنگ شده بود...

نامجون لبخند تلخی زد و بغلش کرد، روی موهاش رو بوسید.

حالا که جیمین اینجا بود... تازه می‌فهمید چقدر محتاج عطر گل یاسه...

_ متاسفم... این چندوقت خیلی مشغله داشتم...
_ هوم... میدونم... برای همین مزاحمت نمیشدم... اما گفتم حالا که تهیونگ به کاخ منتقل شده... شاید وقتی برام داشته باشی.

نامجون کوتاه خندید و جیمین رو از خودش جدا کرد.

چونه‌ی کوچولوش رو گرفت و خم شد تا هم قدش بشه.

لبخندی روی لب های درشت جیمین زد:
_ من همیشه برای تو وقت دارم جاسمین...
و لبش رو نرم روی چشمه‌ی حیاتش گذاشت.

جیمین با ذوق چشماش رو بست و دستاش رو دور گردن نامجون حلقه کرد.

نامجون که همراهیش رو دید، دستاش رو دو طرف کمر باریک امگاش گذاشت و بدون اینکه اتصال لباشون رو قطع کنه، بلندش کرد.

روی میز گذاشتش و با گذاشتن یه دست پشت کمر، به بوسه‌ش شدت داد.

نمی‌دونست چه مدت زمانه که بدون مکث درحال بوسیدن و مکیدن گیلاس های خوشمزه‌ش بود... اما این رو می‌دونست که اصلا دلش نمیخواد از حس نابش دور بشه!

با مشتی که تو سینه‌ش خورد، بالاخره رضایت داد و عقب رفت.

جیمین با نفس نفس خندید:
_ چقدر هولی بشر... نفسم رفت!

نامجون هم خندید و روی پلک چپ جیمین رو بوسید:
_ تو که نمیدونی چقدر خوشمزه‌ای...

جیمین لبخندی زد و دستش رو روی گونه‌ی نامجون گذاشت.

نامجون دستش رو روی دست جیمین گذاشت و زمزمه کرد:
_ ترحم بر انگیزم نه؟...

نگاه جیمین بالا اومد و توی چشماش قفل شد.

جیمین ابرویی بالا انداخت و نرم گفت:
_ بر چه اساس این رو تشخیص دادی؟... چون بوسیدمت؟... چون لمست کردم؟

King Of Emotions (VKook)Where stories live. Discover now